تازهترین اثر ترجمه «علیرضا دوراندیش» مترجم ادبی با عنوان «مصائب فریدا» نوشته «اسلاونکا دراکولیچ» نویسندۀ کروات خرداد ماه جاری رونمایی شد؛ مترجمی که تاکنون کتابهای «پل سنلوییسری"، «بیسایگان»، «زن آندروس»، «آخرین رزکشمیری»، «نفوذ به لانه خرگوش»، «فیستا» و «راز رومی» را ترجمه کرده، این بار سراغ این نویسندة کروات رفته تا کتابی دیگر درباره «فریدا کالو» نقاش مکزیکی را توسط«نشر لوحدانش» روانه بازار کند. کتابی که پیشتر در سال گذشته توسط دیگر مترجم کرمانی «پونه فردوسیپور» توسط «نشر نون» روانة بازار شده بود؛ کاری معمول در روال ترجمة آثار ادبی خارجی، اینبار در کرمان رخ داده و یک کتاب را با دو ترجمه میتوانیم بخوانیم. با «علیرضا دور اندیش» دربارة ترجمة این کتاب و این اتفاق، گفتوگو کردم. با «پونه فردوسی پور» دیگر مترجم این کتاب هم گفتوگو کردهام که در آینده منتشر میشود.
از انتخاب کتاب «مصائب فریدا» برای ترجمه بگویید؟
از قبل با فریدا کالو نقاشِ آوانگاردِ مکزیکی و همچنین با اسلاونکا دراکولیچ نویسندۀ کروات از طریق دو اثر «کمونیسم رفت و ما ماندیم» و «دیدار در کافه اروپا» آشنایی داشتم. در ملاقاتی که با خانم «پونه فردوسیپور» دست داد، کمی قبل از کرونا، ایشان کتابِ چاپی و زبان اصلی «تختخواب فریدا» را به من نشان دادند و گفتند که مشغول خواندنش هستند. کتاب را دیدم و کنجکاو شدم که بخوانم. چون خود خانم فردوسیپور مشغول خواندن بودند، طبعاً نمیتوانستند آن را به من امانت بدهند. لذا بعداً فایل پی.دی.اف کتاب را از خارج کشور تهیه کردم و شروع به خواندن کردم. کتاب جذابی به نظرم رسید و فکر کردم ترجمهاش کنم، بدون اینکه ناشری برایش بیابم. ضمناً در این بین از خانم فردوسیپور پرسیدم که کتاب را خوانده یا نه، که گفتند مشغول ترجمهاش هستند. مدتها گذشت، شاید حدود سه سال. کرونا تمام شد. من ترجمه را تمام کرده بودم، ولی به هیچ ناشری پیشنهاد نداده بودم. و از ترجمۀ خانم فردوسیپور و چاپش هم خبری نداشتم. با مدیر «نشر نون» تماس گرفتم و کار را پیشنهاد دادم. ایشان گفتند که میخواهیم این کار را با ترجمه خانم فردوسیپور به زودی منتشر کنیم. به این ترتیب، من دست نگه داشتم تا کار خانم فردوسیپور بیرون بیاید و سپس ترجمۀ خودم را به «نشر لوحدانش» سپردم که اواخر اسفند 1402 چاپ شد.
چه ویژگی این کتاب داشت که این اتفاق افتاد و توسط دو مترجم کرمانی ترجمه شد؛ هر چند ما آثاری با چندین ترجمه داریم؟
ترجمههای متعدد و موازی از یک کار در زبان فارسی فراوان هستند. وقوع چنین اتفاقی در غیابِ کمیتههای تخصصی ترجمه در کشور که بتوانند به صورتی نظاممند آثار برتر جهان را ترجمه کنند عادی است. معمولاً مترجمین یا خبر ندارند که دیگری دارد همین کار را ترجمه میکند یا اینکه خبر دارند و گمان میکنند که هر کس سلیقه و تواناییهای خودش را دارد برای ترجمه و انتخاب نهایی را به خوانندگان واگذار میکنند. از طرف دیگر، تیراژ کتاب آنچنان پایین آمده که گاه جمع پنج کار موازی به پنج هزار جلد هم نمیرسد. پس وجود ترجمههای موازی هم کمی تیراژ را بالا میبرد و هم به خوانندگان حق انتخابِ مضاعف میدهد.
زندگی و عنوان فریدا که هنرمندی خاص بوده چه تاثیری در انتخاب کتاب برای ترجمه داشت؟
زندگی فریدا کالو، آنچنان که اسلاونکا دراکولیچ میگوید، الهامبخش است. بنمایۀ این رمان و البته زندگی فریدا درد است.
فریدا که در ششسالگی به فلجاطفال مبتلا میشود و بعدها، وقتی که دختر جوانی است، با دست و پای شکسته و معیوب، از یک تصادف مرگبار جان به در میبَرَد، تمام بقیۀ عمرش را با درد جسمی و زیر سایۀ مرگ سپری میکند. درد در تناش ساکن میشود و رفتهرفته نگاه و رویکردش به زندگی از آن تأثیر میپذیرد. در طول زندگیاش سی و هفت بار مورد عملجراحی قرار میگیرد و به همین دلیل، بخشِ اعظم زندگیاش را در تختخواب میگذراند و مجبور است، حتی برای نشستن و ایستادن هم، شکمبندهایی خفقانآور و قفسمانند بپوشد. از نظر فرمی هم دراکولیچ روایت فریدا را در فلشبکهای خوابگونهای میگنجاند.
تختخواب فریدا گونهای از ادبیاتِ اندرونهگویانه و نوعی بیوگرافیِ نگاشته پس از مرگِ یک شخصیت است که تاکنون به ندرت کسی نگارشِ نمونهای از آن را آزموده یا حتی به ندرت توسط دیگران ادامه یافته است. اسلاونکا دراکولیچ با آنچنان قدرت و خلاقیتی در ذهن و ضمیر فریدا کالو مأمن میگزیند که مخاطب هنگام خوانش متن به راحتی یادش میرود که خودِ فریدا کالو نویسندۀ کتاب نیست.
در جریانِ یادآوریِ رویدادهای زندگیِ پُر تلاطمِ فریدا کالو، راوی - گاه از زاویهدیدِ اول شخص«خودِ فریدا» و گاه سومشخص - زندگیِ درونی و بیرونیِ یکی از برجستهترین هنرمندان و نقاشان قرن بیستم و قطعاً یکی از زجرکشیدهترینها را میکاود و با مهارت تمام بصورت یک پیرنگِ داستانی به جریان میاندازد. دراکولیچ در این روایت به طرزی نافذ و عمیق هم به تأثیراتِ این دردهای ویرانگرِ جسمی بر تن و روانِ فریدا نگاه میکند و هم کوشش و تقلاهای بیامان و البته قهرمانانهی او برای نقاشیکشیدن را مورد توجه قرار میدهد. در واقع، ارتباطِ بینِ درد و خلاقیت در تختخواب فریدا یک موضوعِ حیاتی و بسیار مهم است. به این ترتیب، تختخواب فریدا هم از نظر محتوایی و هم از نظر فرمی در زبان مقصد میتواند یک رمان الهامبخش به شمار آید.
بازار و شرایط ترجمه در کرمان چگونه است؟
بازار و شرایط ترجمه در کرمان مثل تمامِ بقیۀ کشور است. من موافق نیستم که ترجمه را به جغرافیا محدود کنیم. البته تعداد مترجمین فعال در کرمان نسبت به شهرهایی مانند تهران، اصفهان، شیراز، و مشهد بسیار اندک است. ضمناً هیچ تعاملی میانِ همین مترجمینِ اندکِ شهر هم وجود ندارد که بتوان با تکیه بر آن گفت که وضعیت و شرایط ترجمه در کرمان چنین و چنان است. هر کسی که ترجمه میکند، در خلوت خودش مشغول این کار است و در نهایت هم کارش را توسط یک ناشر چاپ میکند. از نظر عدد، روز به روز بر تعداد مترجمان افزوده میشود و این را البته باید به فال نیک گرفت، اما تا زمانی که مرجعی برای نقد و تحلیل و گزینش کارهای ترجمهشده نباشد، وضعیت و شرایط ترجمه بهبود پیدا نمیکند. خیلی از ترجمهها شلخته، نارسا، بازاری، کپیهای ناشیانه و چه بسا غلط هستند.
تاثیر تکنولوژیهای جدید از جمله هوش مصنوعی را در ترجمه چگونه میبینید و در آینده ترجمه چه اثری دارند؟
هوش مصنوعی به مرور بر همۀ جوانب زندگی بشر تأثیر میگذارد و این تأثیر اجتنابناپذیر است. البته بر قسمتهایی از آن کمتر. در حوزۀ ترجمه نیز فعلاً کمککننده است و همچنان خودِ مترجم باید اشتباهات هوش مصنوعی را اصلاح و جملۀ نهایی را بنویسد. با این حال، دور نیست زمانی که اشتباهات هوش مصنوعی به حداقل برسند و کمکم کامپیوترها جایگزین مترجمین بشوند.
از انتخاب نشر و روند آن برای آثار ترجمه بگویید؟
نشر پیش از اینکه یک مؤسسۀ فرهنگی باشد، یک بنگاه اقتصادی است و هنگام تصمیمگیری برای چاپ یک اثر ابتدا به برگشت سرمایهاش فکر میکند. بنابراین حق دارد و باید با حساسیت یک کار را انتخاب کند. این مسئله در حال حاضر، که قیمت کاغذ و خدمات روز به روز بالاتر میرود، بیش از پیش ناشران را بر آن میدارد که دقیق و حسابشده و بر اساس منافع خودشان عمل کنند. وضع در مورد آثار ترجمهشده از آثار تألیفی بهتر است. اگر خود ناشر کار را به مترجم پیشنهاد کند، دست مترجم بازتر است. اما در مواردی که مترجم کاری را به نشر پیشنهاد میدهد، معمولاً ناشر آن را در یک مدت معین بررسی میکند و سپس جواب میدهد که با چاپ آن موافق است یا نه. بعد از آن نوبت میرسد به قرارداد میان مترجم و نشر که عموماً خیلی به نفع مترجم نیست.
ترجمه در کرمان توانسته جایگاهی در کشور داشته باشد؟
با شناختی که از معدود مترجمین کرمانی دارم، گمان میکنم کرمان نقش و جایگاه ویژهای در ترجمه ادبی کشور ندارد و جایگاه نخست و تأثیرگذار متعلق به شهرهای بزرگی مانند تهران، اصفهان و مشهد است. بدون اینکه بخواهم از مترجمین کرمانی نام ببرم، به نظرم میرسد که تعداد آنان کمتر از ده نفر است. بنابراین، اگر میخواهیم کرمان هم مثل شهرهای دیگر صاحب جایگاه شود، لازم است که مترجمین با هم تعامل داشته باشند. این تعامل هم به همپوشانی دانش و تجربه منجر میشود و هم راه را برای مترجمین تازهکار هموار میکند تا از طریق ارتباط با آنان بتوانند قدرتمندتر و مؤثرتر وارد قلمرو ترجمۀ ادبی شوند.
نظر خود را بنویسید