دکتر محمدعلی سیستانی*
در رویکرد تصمیمسازان و مدیران شهری، تعریف شهر به مثابۀ جایی برای زیستن (زیستن به معنای واقعی کلمه) که ظرفی برای تن و روان انسان باشد به محاق رفته است. مدیریتِ متمرکز بر تامین هزینههای شهر، افزایش درآمدها و تسهیل حرکت خودرو، ذات و جوهرۀ شهر بهعنوان نهادی انسانمحور را فراموش کرده است. «سرمایهگذاری» و «درآمدزایی» که صد البته ابزار لازم و موتورِ محرک یک شهر هستند، بر مفهوم «زندگی» استیلا یافته و اینگونه «ابزار» جای «هدف» را گرفته است. متاسفانه شهر کرمان نه تنها از این قاعده مستثنی نیست که سردمدار این نگاه است.
کلانپروژههای دهههای اخیر، چندان جذاب و پرفروغ بوده که جریان زندگی روزمرۀ مردم زیر سایۀ آنها فراموش شده است. علاوه بر پلها، اتوبانها و مگاپروژههای درمانی و تجاری که بسیار به آنها پرداخته شده است، پروژههای آموزشی هستند که در کمال ناباوری از رسالت متعالی خود خارج شده و با رویکردی اقتصادی، به ساختار شهر و محلات یورش بردهاند.
مدارس علاوه بر اینکه در آموزش به تعبیر البرز حیدرپور «جولانگاه سادیسم آموزشی» شدهاند (مقالۀ خواندني ایشان در سرمشق شماره ۷۰)، در معماری و شهرسازي هم به یک معضل بزرگ تبدیل شدهاند؛ بهویژه مدارس غیرانتفاعي (البته بهزعم نگارنده انتفاعی!) بهجای توزیع عادلانه در شهر براساس سرانه و نیاز محله، بدون توجه به طرح جامع و طرح تفصیلی، با اتصال به شبکۀ قدرت یا به تعبیر میشل فوکو «گفتمان قدرت» توانستهاند فارغ از طرحهای بالادستی شهری، در هر جایی که برایشان توجیه اقتصادی داشته باشد، مدرسه دایر کنند. در ساختمانهای ناایمن، خانههای دهههای پنجاه و شصت، در کوچههای باریک، در عمق خلوت و آرامش یک محلۀ مسکونی، در زمینهای با کاربری غیر آموزشی و ...
این مدارس همچون یک غدۀ سرطانی بافت مسکونی اطراف را از بین میبرند و آرامش و آسایش را از ساکنين سلب میکنند. تاسفبار است که از دورهای که اجداد ما بخشی از خانۀ خود را به مدرسه و کلاس درس میدادهاند، به جایی رسیدهایم که مردم از خرید خانه در مجاورت مدرسه امتناع میکنند!
این یورش به شهر، حتی به عرصههای شهری، پارکها و فضاهای سبز هم رحم نکرده است. نمونۀ شاخص آن در شهرک لاله کرمان است که زمینی یا بهتر بگویم «تنها زمینی» که برای یک فضای باز شهری دیده شده بود برای ساخت مدرسه تغییر کاربری داده شده است. آن هم نه یک مدرسۀ کوچک محلی که چند مدرسۀ بزرگ! زمینی که میتوانست مرکز محله، پارک، فضای سبز و تنفسگاه منطقه باشد به مدرسۀ غیرانتفاعی اختصاص داده شده است.
تقریبا روی دیوار همۀ مشاورین املاک منطقه نقشهای نصب شده که طبق آن، کاربری اینجا فضای سبز، پارک و فرهنگی است. در سایت شفافسازی شهرداری کرمان کاربری این زمین همچنان فضای سبز اعلام شده است.
در حالیکه تنها فاز اول این مدرسه که خود شامل دو مدرسه است به بهرهبرداری رسیده، در محلهای که سکونت تنها در ده، بیست درصد زمینهای آن اتفاق افتاده است و عمدتا زمین خالی یا ساختمانهای در حال احداث در آن وجود دارد، معضل ترافیکی ایجاد شده و حتی این ترافیک دارد روی شکل محله اثر منفی میگذارد. برای تخلیۀ بار سنگین خودروها در ساعات پیک، ناگزیر کوچههای طرح ترافیکی (با انتهای باریک) باز شدهاند. دامنۀ ترافیک به تقاطع بلوار کوثر و بلوار عطا احمدي و حتی گاهی به روی پل کوثر هم کشیده میشود.
لازم به ذکر است، بنده بهعنوان یک شهروند بلافاصله بعد از مطلع شدن از موضوع و قبل از شروع ساخت این مدارس، طی نامهای به شهردار وقت (آقای مهندس عالمزاده، آرشیتکت) و تعدادی از اعضای شورا (از جمله آقای ارجمند، آرشیتکت-شهرساز) مطلب را اعلام کردم و خواهش کردم برای حق شهروندان این تغییر کاربری انجام نشود. اما متاسفانه ترتیب اثری داده نشد. تنها پاسخ غیررسمی که گرفتم این بود که زمین متعلق به راه و شهرسازی است و این سازمان مخیر به این تغییر کاربری. اما این پرسشها باقی ماند که آیا اینگونه تغییر کاربریها حتی اگر با کمیسیون ماده پنج و امثالهم صورت قانونی بهخود بگیرد، تضييع مسلم حق شهروندان نیست؟ آیا این نوع شهرفروشیها قابل جبران است؟ آیا کودکان، زنان و سالمندان این محله و محلات مشابه، جایی برای بازی، تعامل، پرسه و بهطور کلی «زیست شهری» دارند؟
نظر خود را بنویسید