اسما پورزنگیآبادی
مجموعۀ تودرتوی بازار تاریخی کرمان فقط به بناها و عناصر معماریاش نیست که گرانسنگ و عزیزدردانه است. این بازار روح و جانی دارد. تپش قلبی دارد. بازار با خود فرهنگی دارد که برخی از افراد نمودهایی بارز از این فرهنگ هستند. فرهنگی که ظاهر و باطن آن به تمام و کمال کرمانی است. افرادی مثل زندهیاد ودیعتی.
برای همۀ کسانی که دل در گرو میراث فرهنگی کرمان دارند، آوردن «زندهیاد» کنار نام این افراد یعنی یک آه عمیق و یک اندوه سنگین.
ودیعتی را همین پنجشنبۀ گذشته از دست دادیم. وقتی او و افرادی همچون او در بازار نباشند، مثل این میماند که چند قطعه از کاشیهای فیروزهای سردر کاروانسرای گنجعلیخان بیفتد و بشکند و تا ابد جایشان خالی باشد یا نقاشیهای گنبد چارسوق ترک بخورد.
تهی شدن بازار و فرهنگ کرمان از این چهرهها که سرمایههای معنوی و اجتماعی آن هستند، وظیفهای تازه بر دوش همۀ متولیان و حامیان میراث فرهنگی میگذارد که برای زنده نگه داشتن یاد ایشان و پردوام بودن راهشان قدمی بردارند.
نمیدانم چند نسل باید بیاید و برود تا یکی دیگر مثل حسین ودیعتی پیدا شود که در حالی که نه تحصیلاتش مرتبط با حوزۀ مرمت و احیای بناهای تاریخی بود و نه کسی از او انتظاری داشت تا در این حوزه ورود و سرمایهگذاری سنگینی بکند، صرفا داوطلبانه و از سر عشق به سرزمین ایران و کرمان و فرهنگاش، این کار را کرد. کاری هم کرد کارستان. حمام تاریخی ابراهیمخان که دچار فرسودگی شدیدی شده و به حال خود رها بود را ودیعتی جان تازهای بخشید آن هم در استانی که سرمایهگذاری در حوزۀ آثار تاریخی آن وضع اسفناکی دارد و راهی پر سنگلاخ.
وقتی حمام را مرمت کرد، بنا به تجربهای که از سرمایهگذاری بخش خصوصی در حوزۀ میراث فرهنگی وجود دارد، گمان بر این میرفت که حمام به یک رستوران سنتی یا کافیشاپی چیزی تبدیل شود تا سرمایه را برگرداند ولی در کمال حیرت، ودیعتی اعلام کرد که حمام را به موزۀ طلا و نقره کرمان تبدیل میکنم.
این خبر که رسید، پرسشی که بسیاری از افراد بهویژه جوانترها را به خود مشغول کرد این بود که طلا و نقرۀ کرمان مگر چه تاریخی دارد و چگونه است که بخواهد موزهای داشته باشد؟ ودیعتی اما تا که درهای موزه را به روی همگان گشود، همزمان، پردهای ضخیم از چهرۀ غبارگرفتۀ تاریخ زرگری سنتی کرمان هم فروانداخت و تازه پس از این بود که دانستیم چه هنر شگفتانگیزی در دستان نیاکان ما بوده و از آن بیخبر ماندهایم.
بیراه نیست اگر بگویم پس از گشایش موزه، ودیعتی دیگر همه چیز را در خدمت تاریخ پرقدر زرگری کرمان میخواست؛ حمام تاریخی، قیصریه و حتی مغازۀ طلافروشیاش و مهمتر از همۀ اینها لحظات عمرش را.
در روزگاری که هرکسی که دستش میرسد در اولین فرصت خود را به یک مغازۀ طلافروشی میرساند تا سرمایهاش را به تکهای طلا تبدیل کند، ودیعتی طلاهایی که داشت را میداد تا اثری به ویترین موزه بیافزاید یا کاری برای موزه انجام بدهد. او در آغاز این پروژۀ جذاب فرهنگی 12 کیلوگرم طلا را آب کرد و خرج این پروژه کرد. مسبب اینها اگر عشقی خالص و برآمده از یک معرفت عمیق نسبت به تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران و کرمان نیست، پس چه میتواند باشد؟
زندهیاد ودیعتی را تقریبا از سال 91 میشناسم. در تمام این سالها، هیچ زمانی نبود که خبری نشنوم که دارد کار جدیدی برای میراث فرهنگی انجام میدهد. حدود سه ماه پیش که با او مصاحبهای داشتم و دریغا که آخرین گفتوگوی روزنامهنگارانۀ ما بود، وقتی توضیح داد که چهار اثر شامل دستبند ارابهای، بند ساعت حصیری، گردنبند سنگ یاقوت و مروارید خشخاشی را که همه آثار تولید کرمان هستند ثبت ملی کردهاند و چهار اثر دیگر هم در نوبت ثبت قرار دارد، از او پرسیدم: آقای ودیعتی، چهچیز شما را در تمام این ۱۰ سال دلگرم نگه داشته تا همچنان برای ارتقای موزه تلاش کنید و دنبال ایدهها و کارهای جدید در آن باشید، با این که با شغل و تحصیلات شما هم مرتبط نیست؟ گفت: «دلگرمیهای زیادی دارم. یکی از دلایلی که من را ترغیب میکند تا همچنان تلاش کنم این است که میبینم در شهرهای دیگر، تمامی آثاری که هنرمندان در گذشته از خود برجای گذاشتهاند امضا دارد ولی امضای استادکاران قدیم کرمان تقریبا میتوان گفت که هیچ جا نیست. حتی در حمام، هنرمند آثار زیبایی از خود برجای گذاشته اما برای امضا کردن آن نوشته «حکیم موسیقی ریاضیدان منجمباشی کرمانی». مشخص است که این فرد، نقاش و ریاضیدان و منجم اهل کرمان بوده ولی نام او را نمیدانیم. در بسیاری از آثار تاریخی کرمان چنین وضعیتی را شاهدیم. احتمالا از تواضع هنرمندان کرمان بوده که نامشان را جایی درج نمیکردند و بیشتر میخواستند هنرشان را به نمایش بگذارند تا خودشان را معرفی کنند؛ در شهرهای دیگر اما کارها امضا و تاریخ و شناسنامه دارد. من میخواهم این استادکاران را شناسایی و معرفی کنم».
او در این گفتوگو که در روزنامه اطلاعات منتشر شده است، اظهار کرد: «حتی بسیاری از همکاران ما در صنف طلا و جواهر کرمان باورشان نمیشد که در گذشتهای نهچندان دور، هنرمندان زرگر ما چنین آثار فاخر و برجستهای ساخته باشند. میخواهم این سرمایههای تاریخی و هنری کرمان را معرفی کنم. نمیگویم من بانی بودم اما الان بسیاری از کارها از جمله گردنبند سنگ یاقوت و مروارید خشخاشی در کرمان تولید میشود. امیدوارم بتوانیم با ادامه این مسیر و همچنین برپایی نمایشگاهها و معرفی این صنعت باسابقه و هنرمندان و صنعتگران قدیمی و حال حاضر، صنعت طلا و نقره را که زمانی در کرمان بسیار پویا بوده و اکنون دوباره دارد سرپا میشود به جایگاه اصلی خود برگردانیم و شهرمان را هم بیشتر معرفی کنیم».
کدامیک از این برنامهها میتواند رنگ و بو و خبری از مرگ و پایان داشته باشد؟ هیچکدام. او حتی تا ظهر روز رفتنش در قیصریه و حمام بود. او پر از شور زندگی بود. کسی که با فرهنگ دمخور میشود زندگی و شور حیات تمام هستیاش و جان و روحاش را فرامیگیرد. ودیعتی هم اینطور بود و همین است که هنوز مرگ نابهنگاماش را باور نمیکنیم.
حدود دو هفته پیش از رفتنش با او تماس گرفتم. یکی از ویژگیهای منحصربهفرد ودیعتی، ارتباط گرم و صمیمانهاش با خبرنگاران بود. مثل ارتباط گرم و صمیمانهای که با هزاران نفر دیگری که در این شش سال از موزه بازدید کردند داشت. تعطیلات نیمۀ خرداد بود و میهمانی از خارج از کرمان داشتم. با او تماس گرفتم تا اگر موزه باز است، بازدید کنند. گفت که بهخاطر تعطیلی قیصریه، موزه هم تعطیل است اما اگر بخواهید، میتوانم بهخاطر این سه میهمان کرمان، در را باز کنم. اگر هم فرصت ندارند، از طرف من، از آنها دعوت کنید که به زودی دوباره به کرمان بیایند و حتما هم به موزۀ طلا سر بزنند.
این عادت ودیعتی بود که با آن لهجۀ اصیل کرمانیاش در هر فرصتی که پیش میآمد، همه را به سفر به کرمان و تماشای بخشی از فرهنگ و هنر و معماری کرمان در حمام ابراهیمخان دعوت میکرد. در مصاحبهای که متن آن در روزنامه اطلاعات منتشر شده هم خواست حتما این جمله را بنویسم: «دوستانی که این گزارش را میخوانند، اگر به کرمان تشریف آوردند، قدم بر چشم ما بگذارند و در قیصریه زرگری، موزه سیم و زر کرمان را هم ببینند».
اگرچه روح او در این بنا و این کار فرهنگی سترگ جاری است، از ششم تیرماه امسال تا ابدالزمان اما، دیگر هرکسی که به موزه بیاید نمیتواند خودِ ودیعتی را ملاقات کند و این، بسیار غمناک است.
در تمام سالهایی که موزه فعال شده بود، مدام خبر انجام یک کار و ایدۀ جدید از او میآمد. کارهایی که امضای شخص ودیعتی را داشت و فقط چون ودیعتی بود انجام میشدند. نصب مجسمههایی در موزه که مراحل ساخت جواهرات بهروش سنتی را نمایش میداد، تعمیر و فعال کردن ساعت قدیمی برج مدرسۀ ابراهیمخان، راهاندازی کارگاههایی در ورودی موزه که آثار سنتی را به سفارش مشتریان میسازند، ثبت ملی آثار زرگری سنتی کرمان و نصب مجسمۀ ابراهیمخان در ورودی موزه چند نمونه از آن است. آخرین کاری که انجام داد و براساس آن میتوان یک ویژگی دیگر از شخصیت این فعال فرهنگی متواضع را شناخت، تجلیل از استادکاران زرگری و پژوهشگران میراث فرهنگی بود که حامی و دستاندرکار ثبت ملی چهار اثر موزه بودند و 30 اردیبهشتماه امسال و همزمان با هفتۀ میراثفرهنگی انجامش داد.
درست است که حالا او به میهمانی خدا رفته ولی میراث و مراماش باقی است و حتما برخیها میدانند ودیعتی بهجز آنچه که در رسانهها و مجامع عمومی گفته، دیگر چه برنامههایی برای آیندۀ موزه داشت. برای شادی روح او و برای پاسداشت حقیقیِ آنچه که کرد، باید راهش را ادامه داد. باید او و یادش و آرزوهایش را گرامی داشت. باید او را بهعنوان الگویی تمامعیار از یک میراثدارِ خلف معرفی کرد. در این خصوص، اداره میراثفرهنگی بهعنوان متولی دولتی باید سردمدار باشد، اداره اوقاف بهعنوان مالک بنای موزه، صنف زرگران، فعالان میراثی و فرهنگی و گردشگری و رسانهها، در کنار خانواده و فرزندان ودیعتی، باید برای روشن نگهداشتن این چراغ بکوشند. نهفقط بکوشند که سنگتمام بگذارند.
در این روزهایی که بسیار دم از تمدن ایران و فرهنگ ایران و وطن ما ایران و عشق به وطن زده میشود و از طرفی، شعار حمایت از سرمایهگذاران از همۀ تریبونهای استان کرمان شنیده میشود، نامگذاری معبری به نام ودیعتی میتواند حرکت معناداری برای جامعه باشد در خصوص اینکه سرمایهگذاری فرهنگی ستودنی است؛ این خواستهای است که از شورای شهر و شهرداری کرمان داریم.
او شهروندی بود که نمیتوانست بر محیط پیرامون خود چشم ببندد، کسی که شهر کرمان را محیطی نمیدانست که صرفا باید به او خدمتی ارائه دهد بلکه برای خود هم نقشی در برابر این شهر قائل بود و از بین همه چیز، میراث فرهنگی و از بین همۀ آثار میراثی و تاریخی، قیصریۀ ابراهیمخان و حمام ابراهیمخان را برای خدمت کردن برگزید. فقط چون مغازۀ طلافروشیاش در این قیصریه بود. حالا نوبت ماست که میراث او را جاودانه کنیم. کنار نام ودیعتی، جای خالی برای ثبت بسیاری از نامهای دیگر وجود دارد تا در تاریخ بماند.
نظر خود را بنویسید