محمد لطیفکار
اولین روز سال نو بهخاطر تقارن آن با ایام سوگواری شهادت مولای متقیان امام علی(ع) روز غمگینی خواهد بود، اما آرزو میکنم نوروز به عنوان نماد یک رویداد طبیعی و تاریخی در ذات خود برای ما ایرانیها و همۀ مناطقی که به این جشن کهن دلخوشاند، پیامآور اوقاتی سرشار از نیکبختی باشد. امیدوارم در سال پیشرو یک اتفاق خوب خوب رقم خورد تا به راستی دلهای مردم شاد و پر امید بشود.
راستاش با اینکه حسب عادت هفتهای چند یادداشتک مینویسم و دستم به این کار تا حدودی هم روان است، اما هر سال موقع نوشتن یادداشت نوروزی حس و حال خوبی ندارم و ناگزیر به کلیشههای معمول تن میدهم. تا بتوانم از این کار طفره میروم و زمان فکر کردن به این پانصد یا هفتصد کلمۀ پر زخم و گلایه را به تاخیر میاندازم.
دلیل واقعی آن را دقیقا نمیدانم، یا درک مبهمی از آن دارم. گمان میکنم بخشی از این صورت مسئله مربوط به شرایطی است که در آن بهسر میبریم. این شرایط میتواند به بسیاری چیزها از جمله وضعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعۀ ما مربوط باشد. شاید هم ناشی از تجربههای تلخ و شیرین ما از این ایام است.
تجربههای ما در ایام عید و تحویل سال به یکسال و دو سال ختم نمیشود. از مدل نسل خودم مثال میآورم و به تجربههای دیگر فعلا کاری ندارم. در آستانۀ نوروز خاطرات دورۀ کودکی و نوجوانی ما چه بخواهیم و چه نخواهیم ورق میخورد، ذهن و عاطفۀ ما یاد ایام خانوادۀ پدری را که اعضای آن پر تعداد هم بود در ما زنده میکند و بعید میدانم بشود آن را فراموش کرد. در مقابل، انگار حالا از آن بهشت رویاهامان بیرون پریدهایم!
گاهی احساس میکنم این فضای نوستالوژیک آنقدر گسترده است که نسلهای بسیاری در ایران از آن خلاصی ندارند و نوروز با همۀ شیرینیهایش که باید باشد، در زوایای نهفتهاش کام ما را تلخ میکند. در این برهه از زندگی، یاد ایام و آدمهایی میافتیم که رفتهاند و جای خالی آنها هم با شادیهای صوری و رویاهای ذهنی ما هرگز پر نمیشود. این موقعیت مبهم در آستانۀ سال نو، ما را غمگین میکند.
دوستانی که مرا میشناسند میدانند که اصولا آدم بدبین و ناامیدی نیستم، اما به هرحال، هر امیدی هم باید بر پایهای استوار بنا شود. هرسال بنا میگذاریم سال را با قوایی تازه و پر امید شروع کنیم؛ در حالیکه دهها نقشه و آرزو در دل و ذهن خود داریم، تجربۀ ما گواهی میدهد جامعۀ ما اما خیلی سنگین و بیاعتنا به راه خود میرود و گویی تلاش میکند جامۀ امید را از تن ما برکند! بارها با چنین وضعیتی سال را سپری کردهایم و طبیعتا این تجربهها در آستانۀ سال نو به ما استرس میدهد و همین ما را غمگین میکند.
نوروز به دلیل پیوندهای دیرینهاش با تاریخ ما، بخشی از وجود و هویت ما را هم در تسخیر خود دارد. فرهنگ و آداب و رسوم و ادبیات ما با این پدیده انس و الفتی عجیب و تنگاتنگ دارد. اما این فرهنگ و آداب و رسوم هم مثل ذات بشر مرگ و میر و موالید دارند، یعنی نمیتوان نسبت به رویدادهای فرهنگی و اتفاقهای نو در جامعه بیاعتنا بود. نوروز به ما یک فرصت انتخاب میدهد، به همینخاطر ما در میان دو قطب پایبندی به آداب و رسوم و تبعیت از الزامات زندگی نو، ناچاریم در تعارض باشیم. این دوگانگی هم بعضا ما را غمگین میکند.
شک ندارم که نوروز موقع حسابرسی به ابعاد گوناگون زندگی و سهمخواهی ما از این اتفاق طبیعی و تاریخی است. منظورم سهمی از شادی و برخورداری از مواهب زندگی است. این حساب و کتاب هم غالبا ما را غمگین میکند.
شوربختانه به جز عدۀ معدودی، سهم ما از این کیکی که اسماش را زندگی گذاشتهایم هر سال کم و کمتر میشود و این با ذات پدیدۀ فرهنگی نوروز که طبق فرهنگ دیرینۀ ما، که عناصر آن از جنس شادی و پیروزی بههم بافته شده، منافات دارد. این اختلاف و نابرابری که در زیست اجتماعی ما هم روندی افزایشی دارد و طبیعتا در ایام نوروز، بیش از سایر اوقات سال به آن میاندیشیم، بر غم ما میافزاید.
اجازه میخواهم دیگر این رشته را ادامه ندهم؛ چرا که پدیدۀ نوروز و آداب و رسوم پیوست آن، و نیز طبیعت همساز با این جشن کهن ظاهرا بر این مبنا پایهریزی شده است که فارغ از همۀ ناملایمات، که نمونههایش را برشمردم، باید به آیندهای بهتر چشم بدوزیم و دعا کنیم سال بهتری پیشرو داشته باشیم.
این شادی در فضای نوروزی، ول آنکه صوری باشد، به ما کمک میکند با آن همه زمینههای تلخ و دشوار، قدری فاصله بگیریم و از سرچشمههای امید بازهم جرعهای بنوشیم... این هم یک راهی است که فرهنگ کهن ما پیش پای ما گذاشته است. با همهی زخمهایی که بر شمردم حیف است آن را نادیده بگیریم. برای همه در سال نو شادی و پیروزی آرزو میکنم. سال نو بر همه مبارک باد.
نظر خود را بنویسید