مرجان عالیشاهی
«محمدعلی علومی» داستانپرداز و رماننویس برجستة ایرانی، قبل از آنکه داستاننویس باشد، پژوهشگر پرتلاش فرهنگ و ادبیات فارسی بود. ضمن ادای احترام به روح بلند او که به جهان قصهها پیوسته است، باید منتظر باشیم شخصیت برجستهاش از این پس روایتگر داستانهایی باشد که دوستان نویسندهاش از او خواهند نوشت.
علومی آنقدر با داستان و قصه عجین بود که مطمئن هستم بعد از مرگش هم داستانهای شیرینی از او خواهیم شنید.
در این سوگنامه که در رثای قلم از دست رفتۀ محمدعلی علومی و جان فدا شدۀ او در راه نوشتن و اعتلای فرهنگ فارسی است؛ میخواهم به پایههای اندیشۀ غنی و دغدغههای این نویسندۀ شهیر و انساندوست بپردازم.
یکی از منابع و سرچشمههای فکری علومی، شناخت اسطورهها و فرهنگ ایرانی و ادبیات کلاسیک فارسی بود که اشراف کامل و تسلط خوبی بر آن داشت و یکی از بزرگترین دغدغههای همة زندگیاش شناساندن فرهنگ و تمدن فارسی به نسل جدید بود.
او سالها پیش، آن زمانی که وارد عرصة ادبیات فارسی شد، برای هویت ملی ما احساس خطر میکرد و معتقد بود که فقط ادبیات میتواند هویت ایرانی را نجات بدهد. آن زمان که او قدم در مسیر احقاق حق زبان و فرهنگ و ادبیات فارسی گذاشت، هنوز ما با این حجم از ترجمههای داستانی مواجه
نشده بودیم.
ترجمههایی که فرهنگ و تمدن ایرانی، قصههای بسیار قویتر و درخشانتر از آنها را برای ما به ارث گذاشته است؛ ولی متاسفانه چون کمتر نویسندهای سراغشان رفته، برای نسل امروز ناشناخته و همچنان در لایههای ادبیات سنگین کلاسیک و تاریخ ناخوانده و ناپرداختة قدیم مسکوت باقی مانده است.
در جوامع بشری، یک شاخصۀ مهم و کاربردی را برای انسان مدرن متصوّر میشوند که هرکجا به آن اهمیت دادهاند و آن ویژگی بشری جایگاه اصلی خودش را یافته، توانسته خدمات زیادی به جامعه ارائه بدهد که بارزترین آن خدمات، شناساندن فرهنگ و ادبیات آن جامعه در سطح جهانی
بوده است.
این شاخصة انسانی، داستانپردازی انسان است که امتیاز و توانایی جدید و تازهای نیست، اما در جوامع مدرن، پس از گذر از سنتها به شکل ارتقاء یافته و کامل آن مورد توجه قرار گرفته است و به عنوان ابزار دفاعی و تبلیغ برون مرزی فرهنگ و تمدن و زبان استفاده میشود.
هنر از دیرباز پرچمدار و معرف تمدنها، زبانها و اندیشههای مختلف بشری بوده است. در جامعۀ ایرانی به این مهم آنچنان که باید توجه نشده و انسان داستانپرداز، جایگاه واقعی خودش را پیدا نکرده است. پس هنوز نتوانسته خدمت شایستهای که توانایی انجامش را دارد، به زبان و ادبیات فارسی در جهان بکند.
من نمیخواهم به عواملی که سد راه نوشتن و ارائۀ آگاهی از سوی داستاننویسان توانای ایرانی است بپردازم. میخواهم به محمدعلی علومی بپردازم به عنوان انسانی داستانپرداز که تا جان در بدن داشت، تلاش خودش را برای نوشتن و ارائة تواناییها و شناساندن ظرفیتهای زبان فارسی کرد، هرچند قدر ندید.
محمدعلی علومی، انسانی داستانپرداز بود. از این جهت که همیشه در حال نوشتن، تحقیق و پژوهش بود و توانست افق روشنی در ادبیات داستان فارسی، پیشروی مشتاقان نوشتن باز کند و آن افق به کارگیری اسطوره و افسانههای کلاسیک و عامیانه در قالب داستان امروز است که زبان جادوگر فارسی، ظرفیت باشکوهی در روایت آن دارد.
علومی نویسندهای است که داستان و قصه و روایت، بخش عمدۀ زندگی او بود. او در داستان زاده شده بود. محل تولد او سرزمین روایتگران گمنامی است که قصههای شفاهی را سینه به سینه، نسل به نسل نقل کرده بودند تا به او برسد که پژوهشگر و جستجوگر حوادث و ماجراهای داستانی در بستر تاریخ بود. هرجای آن دیار پا میگذاشت، در کوچهپسکوچهها و محلهها، همه از اقوام و طوایف مختلف برای او داستانهای اسطورهای نقل میکردند.
او در بین انبوهی از روایتهای داستانی پرورش یافت و در جوار ارگ بم که خود داستانی نانوشته اما نقل شده بود، بزرگ شد و خوراک ذهنش شب و روز قصه بود. او در داستانها بیشتر از واقعیتِ زندگی، زیست کرد. زیرا مردمانی که بین آنها زندگی میکرد، اسطورهها و قصهها را بیشتر از سیاست و اقتصاد و دیگر واقعیتهای زندگی میشناختند. گفتگوی روزمرّۀ آن مردم، بیشتر از قهرمانان و اسطورهها بود تا آدمهای واقعی که زمام امور مملکت را در دست گرفته بودند. جامعۀ ایرانی از قدیمالایام به جامعهای شعر دوست و شاعرمسلک معروف بوده است. اما واقعیت این است که ایرانیها بیشتر از عروض و قافیه و وزن و زیبایی شعر، دلباختۀ روایتهای داستانی به نظم درآورده شده بودهاند. وقتی به ادبیات در اقلیمهای مختلف سرزمین پهناورمان میپردازیم، درمییابیم که خردهروایتهای داستانی زیادی بین مردم و یا بهتر بگویم نسل قدیمیتر وجود دارد که موجب شکلگیری شعر و نظم در آن منطقه شده است.
در پس هر شعر، یک روایت داستانی و قصه و حکایت، چون کوه ایستاده است. بیشتر این روایتها هم داستانهای عاشقانه و البته اسطورهای هستند. اسطورهها زمانی شکل گرفتهاند که انسان در رنج و سختی، بیپناه و درمانده، البته امیدوار باقی مانده است. محمدعلی علومی از معدود داستاننویسانی بود که بعد از کشف غنای ادبیات کلاسیک ایرانی، تصمیم گرفت برای اعتلای هویت ایرانی، خردهروایتهای فرهنگی را ارزش بگذارد و وارد دنیای داستانی مدرن بکند.
علومی اسطورهها را که منبع و سرچشمۀ خیلی از روایتهای داستانی هستند، از دل روایتهای منظوم و شفاهی جستجو کرد، یافت، شناخت و با به خدمتدرآوردن آنها در قالب داستان، حق بزرگی برای خود بر گردن فرهنگ ایرانی و ادبیات داستان فارسی به یادگار گذاشت.
او چهرهها و الگوها و نمادهای معمولاً غیرانسانی و خداگونه را به شکل انسانی، شهری و البته شگفتانگیز در رمانهایش مطرح کرد و تا جایی که دنیای گستردۀ داستانی به او میدان میداد، آن همه ناشناخته را در جامعۀ امروزی به انسان امروزی معرفی کرد. آن همه فراواقعیت را در جهان واقعی گنجاند و در قالب داستان هویت و آبرو و اعتبار ایرانی را ارج نهاد.
کسانی که جهان داستانی علومی را میشناسند، بر این باور هستند که او به عنوان داستانپرداز، چنان به روایت اسطورهها پرداخته که فردوسی در شاهنامه برای حفظ زبان فارسی حماسهسرایی کرده است. او را نویسندۀ انسان محوری میدانند که بر اصول فکری و باورهای اقلیم جنوبی چتر گسترانده و به روایتهای طبیعتمحور، باور و دینمحور و البته زنمحور، آن غنای فرهنگی را با تسلط کامل روایت کرده است.
هماهنگی زبان و روایت او با روایتهای بومی و محلی از اسطورههای جنوبی خواننده را متحیر میکند.
شکل کامل اسطورههای عام را چنان به مخاطب معرفی میکند که تا مدتها از خاطرش پاک نمیشود. اسطورههای محلی که نمونة کوچکتر و خردهاسطورهای از نمونههای عام و ملی هستند، در قالب داستانهای علومی پروبال میگیرند و مخاطب از هجوم بیوقفۀ آنها و صحنة هنرنماییشان به وجد میآید.
میگویند انسان وقتی در رنج و ناتوانی و درد گرفتار میشود، زبان طنز را برای روایت سرگذشت خود انتخاب میکند. انگار که آنچه بر او رفته، تقدیری بوده که از پیش نوشته شده تا عدهای را بخنداند. طنز، دستمایۀ دیگر در روایت داستانی علومی بود که با قدرت به کار گرفته شده است. او انسان تحت ظلم حاکمین و بالادست یا انسان فرودست و شکستخورده از حماقت خویش را با تبحر به واگویهها و گفتگوهای طعنهآمیز و کرشمهدار
وا میدارد.
شخصیت داستانی را بیخ گوش خوانندۀ کتاب به زمزمه وا میدارد که همۀ ما بازیگران یک نمایشنامۀ خندهدار بودهایم که کافی بود از صحنه خارج شویم، آن وقت دیگر مضحک و مایۀ خندۀ دیگران و رنج و درد خودمان نبودیم. ما میتوانستیم برای نجات خودمان کاری بکنیم، اما ترجیح دادیم که آن نمایش طنز را بازی کنیم و با آه و افسوس به اسطورهها و توانایی و قدرتشان بنگریم.
تاثیریپذیری مخاطب از روایتهای داستانی علومی، به عنوان یک انسان داستانپرداز، برمیگردد به قدرت قلم او و تخیّل بسیار قوی و البته شناختش از جهان داستانی که روایت میکرد. بارها پیش آمده کتاب او را خواندهام، ولی تصاویر و وهم داستانش مدتها با من بوده است.
این وهم که در بیشتر رمانها و داستانهای علومی، لایههای پنهان داستان را پُر کرده است؛ حاصل زندگی کویرنشینی و زیست در بیابان و همنشینی با باد و اصوات آن است. یکی از ویژگیهای مهم انسان داستانپرداز، زندگی در شرایط داستانی است. کویر و زندگی در حاشیۀ کویر، شرایط خارقالعادۀزیستی برای علومی فراهم کرده بود تا او را توانمند در روایت وهم و ترس پرورش بدهد.
روایتهای داستانی علومی، صدادار هستند. اصوات بدون تکیه به واژهها نقش مهمی در ایجاد فضای حیرت و وهم در جهان داستانی او دارند. قدرت توصیف و القای صداها، روان خواننده را درگیر میکند. نویسنده صدای باد، جوشش آب، شعلهکشیدن آتش را در بطن متن نهاده است. او جزئیات زیادی از فرهنگ زیستی، حتی اطلاعات ذهنی شخصیتهای داستانش میداند که با قدرت قلمش آن را به مخاطب کتابش ارائه میدهد.
ما بعد از خواندن سوگ مغان، پریباد، داستانهای غریب مردم عادی، خانه کوچک و ... در مییابیم که مردمان ما همیشه رؤیاهای بلندی داشتهاند که گذشت زمان و مصائب هستی و رنج حیات نتوانسته آنها را از زندگی که دارایی باارزشی است، ناامید کنند. اسطورهها چون پناهی محکم با زندگی مردم عادی پیوند خوردهاند و افسانهها از جهان ناشناخته و دور از دسترس به بستر زیست مردم کوچه و بازار خزیدهاند تا زندگی طاقتفرسا را دلپذیر و یا بهتر بگویم قابل تحمل بکنند.
جای خالی محمدعلی علومی، این انسان داستانپرداز و روایتگر شریف زندگی، در ادبیات ما خیلی احساس خواهد شد. هرچند او تا جایی که فرصت زندگی داشت، فرهنگ و هویت ملی ما را یاری رساند.
* منبع: ویژهنامه یادبود محمدعلی علومی منتشر شده در روزنامه اطلاعات سهشنبه ۱۲ تیرماه ۱۴۰۳
نظر خود را بنویسید