رحیم بنیاسد آزاد
محمد علیزاده طراح گرافیک است و کارشناسی ارشد ارتباط تصویری خوانده و سالها در حوزه گرافیک و تصویرسازی فعالیت کرده است و نمایشگاههایی هم از تصویرسازی، خط نقاشی و تایپوگرافیهای او در این سالها دیدهایم. اما او به همین بسنده نکرده و جدای از فعالیتهای گرافیکیاش همیشه دغدغه شهر و هویت بصری شهر را هم داشته و نسبت به نازیباییها در شهر واکنش نشان داده و حرفش را زده است، هر چند میگوید همین حرفها و دغدغهها را در مصاحبة ده سال پیش با من هم بیان کرده، اما تاثیری ندیده و شهر حتی نسبت به آن سالها از لحاظ بصری آشفتهتر شده است، اما با اینحال معتقد است باید حرف زد و از این همه آشفتگی گله کرد، هرچندگوش شنوایی نباشد.
خواندن دغدغهها و نگرانی او اهمیت دارد تا حداقل بدانیم در این شهر از لحاظ بصری چه میگذرد.
جناب علیزاده بهانة این گفتوگو کارهایی است که تحت عنوان زیباسازی در نوروز امسال در شهر انجام شد؛ اگر بخواهید به کلیت کارهایی که انجام شد نگاهی داشته باشد چه میگویید؟
من قبلاز اینکه به سوال شما در مورد گرافیک و یا حوزة ارتباط تصویری رجوع کنم دوست دارم در مورد یک مسئلهای صحبت کنم که فکر میکنم مسالة مهمتری است و نبود این مساله درحقیقت باعث آشفتگیهایی است که ما در حوزة ارتباط تصویری در شهر در زمینة معماری و گرافیک شهری داریم و این مساله در حقیقت نبود فلسفه است، ما در مسالة ارتباط تصویری و به تبع آن مسائلی مانند معماری و گرافیک از نبود فلسفه رنج میبریم، نبود فلسفه به معنی نبود اندیشهاست و نبودن در حقیقت گفتوگو و دیالوگ است، هر مسئلة شهری که نتواند مخاطب را به گفتوگو فرا بخواند و دیالوگی با او برقرار کند محکوم به شکست است، احساس من این است که ما الان در حوزة ارتباط تصویری معماری و گرافیک در شهر اندیشه نداریم یعنی مخاطب را دعوت به گفتوگو و دیالوگ نمیکنیم و آثاری که در شهر ارایه میشود محوریت دوطرفه ندارد و یک بعدیست؛ یعنی همیشه از یک جهت به آن نگاه شده است، و وقتی که یک مسالهای دیالوگ برقرار نکند باب گفتوگو را باز نکند و اندیشهای را در حقیقت به مخاطب ارایه ندهد، اتفاقی میافتد که شما در محیط شهری میبینید و با آن روبرو هستید.
مثلا فرض کنید مجموعة گنجعلیخان قبل از اینکه یک متریال باشد،
قبل از اینکه یک فرم باشد یک اندیشهست، وحدتی که در این اثر وجود دارد نشان از یک اندیشة بسیار قوی در معماری گرافیک و ارتباط تصویری این مجموعه است و این اندیشه و این فلسفه شما را به گفتوگو و یک ارتباط دوطرفه فرار میخواند. این ارتباط دو طرفه بسیار تا بسیار مهم است، یعنی وقتی که شما در آن فضا قرار میگیرید سوای اینکه با یک سری فرم مواجه هستید ارتباط بین موضوع فرم و محتوا در کنار سبک، شما را به یک فلسفهای هدایت میکند که آن فلسفه زیباست و این فلسفه در حقیقت شما را به هنر و زیباییشناسی پیوند میدهد و عمیقا مرتبط میکند.
شما زواید بصری در درون این اندیشه حس نمیکنید، حس نمیکنید که این فرم جایش اینجا نیست، این کاشیکاری، این تزیین زیاده از حد یا کم است. پس ببینید نگاه خالق این آثار نشان از یک اندیشهای است که ما در هویت بصری امروز و ارتباط تصویری امروز آن را نمیبینیم.
معضل اصلی در بحث ارتباط تصویری کرمان که باعث شده خیلی در این حوزه عقب بماند نبود یک اندیشه، یک دیالوگ و گفتوگو در حوزة شهری است و جدا کردن در حقیقت مخاطب از این جریان است، ارتباط دو طرفهای نتوانستیم بسازیم که مخاطب هم از بحث شهری، هم رفاهی و هم زیبایی شناسی لذت ببرد.
پس به عقیدة شما کارهایی که در حوزه زیباسازی انجام شده موفق نبوده است؟
ما مسالهای به نام زیباسازی و به اصطلاح هویت بصری و ارتباط تصویری را خیلی وقتها بد متوجه شدیم، وآن را از جریانهای شهری جدا کردیم و بعدا میخواهیم به آن الحاق کنیم و این شدنی نیست،
ببینید؛ اصولا به نظر من کلمه و عنوانی به نام زیباسازی یک کلمة بیمعنا و بی محتوا است یعنی چی زیباسازی؛ از هیچ مسیری نمیشود به یک معنی درست در این حوزه رسید. ما یک اثر را وقتی تولید میکنیم یک پوستر یا اثر معماری را خلق میکنیم یک ساختمان یا خیابان را میسازیم وقتی این اثر شکل میگیرد بحث موضوع، محتوا، سبک و همه چیز باید در نظر گرفته شود در نهایت یا زیبا هست یا زیبا نیست؛ و میشود راجع به آن بحث کرد؛ اینکه ما بخواهیم به آن زیبایی اضافه کنیم بسیار تا بسیار چالش برانگیز است و اتفاقی است که متاسفانه امروز در کرمان افتاده یعنی ما مبحث زیبایی را از تفکرو اندیشه جدا کردیم و الان میخواهیم به آن بچسبانیم، خب فرمی که شما اول کار ساختید این زیبا نیست، بعدا چهجوری میخواهید زیبایش کنید ومجبورید .
بزکش کنید یا به کارهایی رجوع کنید که در شان زیباییشناسی نیست
پس ببینید؛ عموما یک مشکلی که ما در حوزهی شهری در کرمان داریم جدا کردن مبحث زیبایی و روح اثر از خود اثراست در صورتی که اینها یکی هستند، شما وقتی یک کلیت شهری یا خیابان را احداث میکنید، وقتی که زیبایی را ازآن حذف میکنید بعدا به هیچ عنوان نمیتوانید آن را اضافه کنید، چون مهمترین و اصلیترین جریانی است که به اندیشة فلسفی و دیالوگ مربوط است.
زیباسازی یعنی الحاق زیبایی به چیزی اگر کلمهی زیباسازی است، پس باید یک عنصر نازیبایی وجود داشته باشه که ما بخواهیم آن را زیبا کنیم، پس عملا این سوال پیش میآید که چرا اصلا مایک عنصر نازیبایی خلق کنیم که بعدا مجبور باشیم آن را زیباسازی کنیم، مگر زیبایی جدا از ماهیت اثر است، اگر ما بخواهیم این دو مبحث را از هم جدا کنیم که عموما به بیراه رفتیم
اتفاقی است که الان در کرمان افتاده خصوصا شهر کرمان که به نظر من شهر بسیار آشفتهای از لحاظ ارتباط تصویری است و کارهایی که در این زمینه انجام میشود کارهای سطحی، تکرار مکررات، بدون اندیشه و فلسفه و به نظر من یک کار روتین اداری است.
ما برچسبی به نام زیباسازی نداریم یعنی ما نمیتونیم یک اندیشهای را بروز بدهیم که در ماهیت و در اصل زیبا نیست و بعد بخواهیم آن را زیبا کنیم. حرف من این است که اگر یک مجموعه شهری میخواهد هویت زیبایی داشته باشد باید تفکر زیباسازی در کل این مجموعه جریان داشته باشد یعنی اینکه شما وقتی که میخواهید یک مجموعهای بسازید قبلاز این که ساخته شود به فکر تابلو و تزیینات باشیم تا بتوانیم یک مجموعة زیبا خلق کنیم و اگر در نهایت که بنا ساخته شد بگوییم از چه شیوهای و متریالی برای تزیینات استفاده کنیم این موضوع باعث آشفتگی میشود و وضعیتی که ما الان در کرمان با آن روبرو هستیم.
شما ساختمانهای بسیاری را میبینید که اینها هنوز نما ندارند یا با یک نمای بسیار زشتی ساخته شده است.
مصداقیتر میتوانید بگوید چه کارهایی هستند؟
در مورد خیلی از این کارها حتی نمیشود نظر داد و شما اگر نگاه بکنید میبینید که این موضوع آنقدر بیاهمیت است که یکی دو ماه قبل از سال نو فراخوانی داده میشود و یک سری کار شتابزده ،بیمحتوا و غیراصیل جمعآوری و در فضای شهری نصب میشود
و عملاهم در اندیشه و در اجرا شتابزدگی مشاهده میشود. اگر من بخواهم مصداق بارزش رابگویم در ایام نوروز شما یک فرم بسیار نازیبای چلینیوم که نه در طراحی ماهیت قشنگی دارد و نه در متریال وسط حوض میدان گنجعلیخان قرار میگیرد، در مهمترین جایی که توریست میآید و فکر میکنیم با این اثر خیلی شقالقمر کردیم خیلی اثر زیباست و دهن مخاطب باز میماند و با آن ارتباط میگیرد. این چه اثری است که ما در بهترین میدان تاریخی شهر حتی ایران گذاشتیم؟ این چیست؟! آیا زیباست؟ فرم زیبایی دارد؟ چه ارتباطی با مخاطب برقرار میکند؟ این مصداق بارز یک جریان درحقیقت بسیار آشفته است که در شهر وجود دارد. پرسش من این است که آیا این حوض مشکلش یک ماهی چیلینیوم است یا میدان گنجعلیخان به این زیبایی مشکل دیده نشدن دارد؟ مشکل زیبایی دارد؟
این خطوط،کاشیکاریها، فرمها، طاقها زیبا نیستند؟ که ما بخواهیم مثلایک فرم بدقوارهای چلینیوم وسط آن اضافه کنیم که زیباسازی کنیم، آیا انداختن تعدادی ماهی قرمز در این حوض کافی نبود این ارتباط را با مخاطب بیشتر برقرار نمیکرد؟ این مثال را در نظر بگیرید، تکرارش کنید در جاهای مختلف شهر ببینید چه اتفاقی برای شهر میافتد.
مهمترین مشکل در هویت بصری شهر کرمان از نگاه شما چیست؟
مسالة امروز ارتباط بصری در کرمان اضافه کردن فرمهایی است که فکر میکنند زیباست ؛ در حالی که این فرمها و اتفاقاتی که روی در و دیوار اجرا میشود و خیلی از این حجمهایی که به محیط شهری اضافه میشود، خودش نازیبایی است و در اساس فاقد یک اندیشه و یک وحدت کلی است و در حد اضافه کردن فرم به محیط تقلیل پیدا میکند که نمودش را در شهر میبینیم و خیلی از اینها بعد از گذر زمان کوتاهی بیاستفاده ، بیهویت و بیمعنیاند و خودشان تبدیل به زایدة بصری در شهر میشوند. پس نبود یک هویت جامع و وحدت در حوزهی ارتباط تصویری، معماری و گرافیک، شهر را به این آشفتگی میکشاند. مثالهای خیلی زیادی میتوان زد که دائما این رفتارهای سلیقهای را در محیطهای شهری تکرار شده و در عمل هم شاید تفکر اولیه این است که ما میخواهیم زیبایی را به محیط شهر اضافه کنیم ولی میبینید که این اتفاق نیفتاده؛ یک چهارراهی را شما در نظر بگیرید که دارید از پیاده رو آن رد میشوید،اولا اینکه خود چهارراه ماهیت زیبایی ندارد در و دیوار فروریخته، ساختمانهای به شدت کهنه و فرسوده و خسته از گذرزمان را در اطراف آن میبینید و این مسائل به نازیبایی کمک میکند اینها را نمیتوانید فاکتور بگیرید و از مساله زیبایی جدا کنید چون آدمی که در خیابان راه میرود و میخواهد از زیبایی لذت ببرد اگر پایش در یک چاله گیر کند دیگر نمیتواند به زیبایی فکر کند، ما در کرمان از این فضاهای درب و داغون و آشفته زیاد داریم، هر دیوار خالی را نباید نقاشی یا رنگ کرد و یا نباید در هر فضای خالی مجسمه یا المان گذاشت دیوارههای بتنی و سیمانی پلها را با رنگ و نقاشی و کاشی پر کردهاند در حالی که ماهیت خود بتن زیباست.
این نازیباییها در همه جای شهر وجود دارد و ما جایی که از لحاظ ارتباط تصویری مناسب باشد نداریم؟
من اگر قرار باشد یک مثال خوب در جریان ارتباط تصویری بگویم که هم فلسفة غنی داشته باشد هم موضوع، محتوا، سبک و همة اینها به تبع آن زیباییشناسی در آن آمیخته باشد و امروزی هم باشد یعنی حداقل به تاریخی که ما داریم در آن زندگی میکنیم نزدیک باشد، میتوانم دانشگاه شهید باهنر را مثال بزنم، در این بنا همه چیز تقریبا در آن رعایت شده، نمیخواهم بگویم صد در صد، ولی درکلیت، این مجموعه احساس فلسفه، اندیشه وگفتمان دارد و نیاز مخاطب در این سازه کاملا حس شده و ارتباط بسیار زیبایی بین ساختمانها و فضای سبز وجود دارد، متریال درست و صحیحی در نما استفاده شده و غالب فاکتورهای ارتباط تصویری را در خودش دارد و وقتی در این مجموعه قدم میزنید حس خوبی به شما دست میدهد و متناسب با هدف و کاربردش هم ساختهشده است.
سوال اینجاست که ما در این حداقل دو سه دهه، چقدر توانستیم از این نوع مجموعهها، از این نوع طراحیها، از این نوع اندیشه و فلسفه با رویکرد جدید مخاطبمحور، با رویکردی که شهروند درآن احساس امنیت و لذت کند، احداث کنیم یا حداقل پایة آن را بریزیم و به مردم معرفی کنیم.
حالا فرض کنید ما همین محیط را که یک استاندارد خوبی دارد بیاییم با نقاشی کردن و اضافه کردن المانها و تابلوهای متعدد، آن را از نظر بصری آلوده کنیم و ادعا کنیم که داریم زیباسازی انجام میدهیم،
امکانپذیر هست؟ بههیچوجه! شما با این کار ماهیت بنا را نابود میکنید. حتی یک رنگ اضافه بر دیوارة مجموعه میتواند تاثیری مخرب برکل مجموعه بگذارد و این از دید مخاطب پوشیده نیست و آن را میبیند و حس میکند و روی روانش تاثیر میگذارد، چون آلودگی بصری یکی از مسایلیست که امروزه در دنیا بسیار به آن اهمیت داده میشود و معتقدند که این زواید بصری تاثیر بسیار منفی بر روی مخاطب دارد و او را آزرده میکند و احساس امنیت در فضای شهری را از او میگیرد.
چرا در این سالها هیچ اتفاقی در حوزة زیباسازی نیفتاده است ؟
دراین شهر متاسفانه احساس میکنم گوش شنوایی وجود ندارد، هرچه دربارة این موضوع صحبت میشود و کسانی مثل شما که دغدغهی این موضوع را دارند و این مساله را انعکاس میدهند، ولی در عمل میبینیم که اتفاق خاصی از طرف حداقل حوزة مدیریت این شهر نمیافتد،
سالها پیش کرمان همراه شهرهایی مثل شیراز، اصفهان و یزد جلو میآمد و همراه بود ولی از یک جایی به بعد آنها فهمیدند و خواستند تغییری درمفهوم هویت بصری و زیبایی شهر بدهند ولی این نیاز در کرمان احساس نشد و همان کارهای روتین هر سال اجرا شد و هر سال فقط متریال عوض شد و کرمان از دیگر شهرها جا ماند و حتی از سالهای قبل خودش هم بدتر شد، میدان آزادی از زمانی زیرگذر را ساختند اوضاعش بدتر شده است، از لحاظ ترافیک که هیچ مشکلی را حل نکرده و از لحاظ بصری هم فضای نازیبایی را ساخته و از همان حالت قبل خود نیز خارج شده است.
برای برون رفت از این حالت پیشنهاد شما چیست و چه کار باید کرد تا این وضعیت تغییر کند؟
راه حل در مرحله اول این است که ما یک برنامة جامع وآینده نگری در حوزة شهرسازی و ارتباط تصویری داشته باشیم، نه اینکه هر سال یک سری کارهای روتین و اداری را پیش ببریم؛ من فکر میکنم مشکل نبود برنامهای است که شهر کرمان را در این دو سه دهه از خیلی از شهرهای دیگر عقب انداخته؛ شهرهایی که دارند با برنامه پیش میروند و یک اندیشهای در حوزة ارتباط تصویری دارند که نمود آن را در فضای شهری آنها میبینیم، همین استانهای همجوار ما که خیلی از مردم رفتند و دیدند و احساس کردند که کرمان به نسبت مثلا حداقل دو سه دهة گذشته بسیار تا بسیار عقب است.
پس من فکر میکنم اولین چیزی که باید اهمیت داده شود این است که یک برنامهی جامعی ریخته شود، که در آن از خیلی از متخصصین حوزههای شهری، معماران، طراحان گرافیک و همه حتی روانشناسان و جامعهشناسان استفاده شود، واقعا هم اجرایی شود، من جایی دیگرهم گفتم ما حتی در این دو دهه حداقل نتوانستیم یک سر و سامانی به این آشفتگی بصری در حوزة تابلوهای سر در مغازهها و ادارات بدهیم، چه برسد که برنامة کوتاه مدت یا بلندمدت در این جریان داشته باشیم، شما وقتی طرح بریزید ولی اجرایی نشود یا به بدترین شکل ممکن اجرا شود فایدهای ندارد؛ اگر این معضل شهری تابلوها را که من فکر میکنم بدترین مثال آن در کشور هستیم را حل کرده بودیم الان اوضاعمان خیلی بهتر بود. حداقل دیگر اینقدر زایده بصری در خیابانها، بانکها و ادارات وجود نداشت؛ من کرمان را شهر تابلوها و زواید بصری میدانم و در و دیوار کرمان پر شده از این زواید بصری و بیلبوردها وهمه مسایل مرتبط با گرافیک شهری در بالاترین سطح نازیبایی است. این مساله را چه کسی مدیریت میکند، نمیدانم؛آیا تابلوی یک سر در مغازه باید جدا از سازهی یک مغازه باشد و هیچ ارتباطی با آن برقرار نکند و یک سازه الحاقی باشد که به آن خورانده باشند و در بدترین وضعیت ممکن از لحاظ استاندارد و سایز، اندازه و فونت باشد.
اینها را حذف کنید ببینید کالبد شهر چه مشکلی دارد خیلی از این مشکلات زیر این بزکها و زیر این نازیباییها پنهان شده است.
به عنوان هنرمندی که حوزه کاریاش ارتباط تصویری است وقتی در شهر کرمان قدم میزنید چه حسی به شما میدهد؟
من کرمان را میتوانم به دو بخش تقسیم کنم که این بخشها هم پراکنده هستند یعنی مختص منطقهی خاصی نیستند، یک بخش قابل تحملتر، نه اینکه استانداردهای کاملی از حوزهی ارتباط تصویری و شهری را در خودش داشته باشه نه؛ یک بخشی از این شهر قابل تحملتر هست؛ یک بخش دیگر هم وقتی که در آن قدم میزنی و از نظر ارتباط تصویری با آن در مواجهه هستی حس یک منطقهی جنگی و یا یک شهر زلزله زده را به شما القا میکند، نمیخواهم اسم ببرم کدام منطقه است، ولی داریم میبینیم، هرجای کرمان قدم بزنیم این مساله کاملا مشخص است، من این دوحس را از شهر کرمان میگیرم، شهر کرمان با وجود قدمت، اصالت و ارزش بسیار بالایی که در سنت دارد و با وجود گرانبها بودن این شهر از نظر ارتباط تصویری در گذشته، متاسفانه امروز جایگاه مناسبی در این حوزه ندارد و باید برای این چارهای اندیشیده شود، ولی روز به روز با عدم مدیریت و عدم اندیشه و فلسفه، وصلههای ناجوری را به روح خسته و آزرده و کهنهی این شهر میزنیم و این دردی را از این هویت فراموش شده شهر دوا نخواهدکرد.
نظر خود را بنویسید