خلیلا... هماییراد
هفتۀ پیش در نهر علیشر و ساحل اروند؛ باتفاق تعدادی از همرزمان دیرین، جایی بودیم که حسین یوسفاللهی و ۱۰ نفر از بچههای اطلاعات عملیات لشکر با بمبهای شیمیایی شهید شده بودند. از مهدی شفازند احوال داییشان؛ حاج احمدآقا دلیلی را پرسیدم. با مهدی در دبستان احمدی همکلاس بودیم و ایشان را از دوران دبستان و حدود ۵۳ سال قبل، میشناختم.
حاج آقای دلیلی هم یکی از موسسین مدارس احمدی و علوی بودند. مدارسی که توسط تعدادی از متدینین و انقلابیونِ قبل از انقلاب، تاسیس شده بود و با سبک خاصی اداره میشد. مثلاً مرحوم حجتالاسلام راستگو را دعوت میکردند تا سخنرانی کند، کتابهای داستان راستان شهید مطهری را به عنوان بخشی از فوقبرنامه میخواندیم. به گردشهای علمی میرفتیم و جسته گریخته با ظلم طاغوت آشنا میشدیم، کلاسهای قرآن و اخلاق برایمان میگذاشتند و...
شخصیتهایی چون حاج آقا دلیلی، مرحوم عبدالحسین ساوه ـ استاندار کرمان در سالهای ۵۹ و ۶۰ که در مجلس دوم هم نمایندۀ کرمان بود و در سال ۷۹ به دیار حق شتافت، مرحوم محمدرضا مشارزاده که انقلابی و زندان رفتۀ دوران پهلوی بود و مقاممعظم رهبری هم که به کرمان آمده بودند جویای حال ایشان شدند و جمعی دیگر از این دست، مدرسه احمدی را در مقطع ابتدایی و مدرسه علوی را در مقطع دبیرستان راهاندازی کرده بودند و بعد از تغییر سیستم آموزش و پرورش، مدرسۀ راهنمایی علوی هم در خیابان سپه کرمان، جایی کنار مسجد طباطبایی، تاسیس شد و البته آن سال تحصیلی نیمهکاره رها گردید و با دستگیری برخی از مدیران و دستاندرکاران توسط ساواک، مدرسه تعطیل شد و ما هم پراکنده شدیم و به مدارس فردوسی و خرد و صفاری رفتیم.
مرحوم حاج احمد آقا دلیلی از بنیانگذاران چنین مدارسی بود و البته بهگونهای رفتار میکرد که به دست ساواک گزک ندهد و دستگیر نشود. آنطور که شنیدم حاج آقا دلیلی با بقیه تقسیم کار کرده بودند که اگر کسی از آنها دستگیر شد، بقیه به امورات مدارس و خانوادههای زندانیان برسند. شاید هم پیشینۀ یزدی بودن مرحوم دلیلی ایجاب میکرد که بدون جلب توجه ساواک و سیبل شدن در برابر نظام طاغوت، کار خود را برای تربیت و پرورش دانشآموزان، به دور از چشم رژیم پیش ببرد.
به هر حال دکتر شفازند که خواهرزادۀ حاج آقا دلیلی است در این سفر گفت حال دایی خوب است. هوش و حواسشان بهجاست و جز کهولت سن در ۹۳ سالگی، هیچ بیماری یا مشکلی ندارند.
دو روز از این ماجرا گذشت و عازم طلاییه بودیم. مهدی که وارد اتوبوس شد، گفت دایی دیشب به رحمت خدا رفت! به همین سادگی و به همین سبکباری!
راستش بیش از اینکه ناراحت شده باشم، حسرت خوردم. اگر قرار بر شهادت نباشد، چه رفتنی از این راحتتر؟!
حاج احمدآقا دلیلی مرد نجیبی بود. گمان ندارم در این ۹۳ سال آزارش به موری رسیده باشد! انسانی با خدا، با فرهنگ، نجیب و متدین واقعی بود. از تظاهر و جلب توجه پرهیز داشت. مردی مردمدار بود و هر کاری از دستاش ساخته بود برای نیازمندان انجام میداد. مردی خانوادهدوست بود. مثلاً مینیبوسهای مدرسه احمدی بعد از وقت، به نوبت در اختیار موسسین و سرمایهگذاران قرار داشت و مرحوم دلیلی، پنجشنبه و جمعه را انتخاب کرده بود و جمع خانواده و بچهها، ازجمله فرزندان برادرش مرحوم مجید آقا دلیلی را سوار ماشین میکرد و در اطراف شهر کرمان، به گردش و تفریح میبرد.
موج انقلاب که راه افتاد، آموزش و پرورش، کانون انقلاب در کرمان بود. افرادی چون شهید شیخعلی ایرانمنش و برادران یزدانی که بعداً پدر شهیدان یزدانی شدند و مشارزادهها و عطاخان احمدی و آقای جلالکمالی که اولین شهردار پس از انقلاب شد و آقای علویراد که اولین فرماندار کرمان پس از پیروزی بود و دیگرانی از این دست، موتور محرک انقلاب بودند و حاج احمد آقا دلیلی هم در کانون این حرکت بود و ازجمله؛ با همان خصلت اخلاصمندی، غذا و مایحتاج متحصنین در ادارهکل آموزش و پرورش را تامین مینمود.
حاج احمدآقا دلیلی بعد از انقلاب هیچگاه به دنبال پست نبود و در پی کسب مقام نرفت. حتی خانۀ مسکونی خود در خیابان شهاب را از ابتدا تا انتها تغییر نداد! جنگ که شد، مقداری کالا تهیه نمود و در اهواز به ستاد جنگهای نامنظم برد و از طریق مرحوم ساوه، با شهید مصطفی چمران آشنا شد و مدتی تدارکات لازم را تهیه میکرد و تحویل آنها میداد. وقتی بچههای کرمان در قالب گروهان شکل گرفتند، (عملیات فرمانده کل قوا- خمینی روح خدا) حاج احمدآقا دلیلی به تدارک و تامین مایحتاج آنها پرداخت و در اولین قدم، حاج قاسم را پیش آقای یدالله علویراد ـ فرماندار کرمان برد و یک مینیبوس و یک سواری و ۲۰ هزار تومان پول گرفت و تا پایان جنگ، هر نیازی که لشکر ثارالله داشت، به قدر همّت و توان خود، خالصانه برطرف نمود.
خانۀ مادری مرحوم دلیلی حوالی دروازه ریگآباد بود و به همین دلیل، مراسم ترحیم حاجآقا دلیلی، چهارشنبه پنجم اردیبهشت در مسجد قائم برگزار شد و افراد زیادی از طبقات مردم و مسئولین، با گرایشهای مختلف گرد هم آمدند تا از این مرد نکونام تجلیل کنند. حاجآقا دانشی از آموزش و پرورشیهای قدیمی که در دبستان احمدی معلم ما هم بود، از سجایای اخلاقی آقای دلیلی گفت و به نقش همسر فداکارشان، خانم غفرانپناه در موفقیت ایشان هم اشاره کرد.
آقای علیرضا رزمحسینی هم یکی از سخنرانان مراسم بزرگداشت بود. ایشان یکبار پیش از این هم، در دورۀ استانداری و در ماه رمضان سال ۹۳ به مسجد قائم آمده بود و در این مراسم ضمن تکریم آن زندهیاد گفت: «مطمئنم اگر حاج قاسم زنده بود و در سختترین شرایط در سوریه هم میجنگید، چنانچه میشنید که حاجآقا دلیلی به رحمت خدا رفتهاند، بیتردید در این مراسم شرکت میکرد»!
با این وصف، وقتی دکتر مهدی شفازند در مسیر طلاییه خبر درگذشت دایی خود را داد، پیش و بیش از آنکه ناراحت شوم، با خودم گفتم اگر قرار بر شهادت نباشد، چه زندگی از این بهتر و پر بارتر و چه مرگی از این شیرینتر؟! خوشا به حال مرحوم حاج احمد دلیلی که عاش سعیداً و مات سعید.
نظر خود را بنویسید