اسما پورزنگیآبادی
حدود دو هفته است که شهروندان کرمانی، هنگام عبور از چهارراه شفا، در سمت بلوار فارابی مجسمۀ مردی را میبینند که آرام و باوقار بر روی سکویی نشسته، کتابی را روی زانوی خود نگه داشته و متفکرانه رو به سوی شهر و آنها دارد. این مجسمه فارابی است. ابونصر محمد ابن محمد فارابی یکی از بزرگترین دانشمندان ایرانی در قرن چهارم هجریقمری است که علاوه بر فلسفه، در حوزۀ ریاضیات و موسیقی نیز تخصص داشته است. او را بیشتر با کتابش که «مدینه فاضله» نام دارد میشناسیم که در آن با نگرشی فلسفی، از فن مملکتداری گفته است.
مجسمۀ فارابی یک مجسمۀ فیگوراتیو است که با ابعادی دو برابر تناسبات طبیعی و با متریال فایبرگلاس و طی مدت حدود دو ماه توسط شهریار رضایی ساخته شده است. این اثر با حمایت شهرداری منطقه 2 ساخته و حدود دو هفته پیش رسما رونمایی شد.
رضایی از هنرمندان پرکار و صاحب بینشی است که سالیان زیادی است با مجسمههایش با مردم کرمان حرف میزند.
به بهانۀ نصب اثر تازهاش در شهر، گفتوگویی با او انجام دادم که در ادامه میخوانید.
*نظرتان دربارۀ جانمایی مجسمۀ فارابی که اخیرا در شهر کرمان نصب شده چیست؟ نمای پشت این مجسمه جالب نیست، نور کافی در این محوطه وجود ندارد و در فاصلۀ کوتاهی از این مجسمه المان دیگری در رفوژ میانی بلوار جمهوری قرار گرفته است. شما موافق نصب مجسمه در چنین فضایی هستید؟
شخص فارابی که کرمانی نیست پس جای دیگری به جز ابتدای بلواری به همین نام، برای نصب این مجسمه منطقی نبود. همۀ کمبودهایی که اشاره کردید را ما هم مدنظر داریم ولی این مجسمه باید بتواند فضای اطراف خود را تغییر دهد و بهینه کند. اگر مجسمهای را در یک پارک یا چهارراه یا هر نقطۀ دیگری از شهر که نور و همۀ شرایط آن مهیا باشد بگذاریم صرفا تزیینی به آن موقعیت اضافه کردهایم. در فضایی مثل همین ابتدای بلوار فارابی که نور نامناسبی دارد اگر مجسمه نصب نمیشد، احتمالا وضعیت روشنایی و سنگفرش آن، سالهای سال بدون رسیدگی باقی میماند اما بعد از نصب، هم خود من و هم مسئولان شهرداری منطقه 2 پیگیریم تا نورپردازی انجام شود، همین سوال شما هم ممکن است فرایند را تسریع کند. برای تامین روشنایی و نورپردازی مجسمه اقداماتی هم صورت گرفت اما چون مناسب نبود از آن صرفنظر کردیم و قرار شد مجدد اقدام شود. همۀ اتفاقاتی که پس از نصب مجسمۀ فارابی در این محوطۀ ساکن و بدون گذر شهری رخ میدهد این نقطه را زنده و احیا خواهد کرد.
*وضعیت نامناسب دیوار و فضای پشت مجسمه تاثیر منفی بر این اثر ندارد؟
دیوار پشت مجسمه ارتفاع کمی دارد البته برای همخوان کردن آن با اثر، قرار است طراحی بشود نه که صرفا بلندتر شود. زمین پشت مجسمه یک ملک شخصی است و مدیریت شهری نمیتواند در آن دخل و تصرفی داشته باشد. اگر شما نصب مجسمه در این مکان را یک ایراد میبینید من آن را حسن میدانم چرا که مانع از این شد تا این فضای شهری همچنان به حال خود رها شود. الان که مجسمه نصب شده، برای دیوار پشت آن هم برنامه داریم البته سادگی دیوار و تک رنگ بودن آن باید حفظ شود. برخی ممکن است پیشنهاد نقاشی روی این دیوار را بدهند اما بنده معتقدم در صورت نقاشی کردن، آشفتگی بصری بیشتری تولید میشود. پیشنهاد خودم این است که ارتفاع این دیوار افزایش پیدا کند و سادگی آن که بخشی از طرح آن محوطه است حفظ شود. مجسمه هم اینطور ساخته نشده که شهروندان در حال گذر از این چهارراه آن را ببینند و عبور کنند؛ بلکه فضایی در اطراف آن در نظر گرفتم تا رهگذران بتوانند بر روی آن بنشینند و فضای شهری و مجسمه را ببینند. در واقع، با نصب این مجسمه آن محوطه به یک پاتوق شهری تبدیل خواهد شد. نه که انتظار داشته باشید از فردا آنجا شلوغ شود؛ اتفاقات شهری زمانبر است اما به هر حال این محوطه به فضایی پاتوقگونه تبدیل خواهد شد که تمام کمبودهای بصری از جمله نبود رنگهای متنوع را رفع میکند. مجسمه خاکستری است، دیوار پشت آن نیز خاکستری است اما حضور شهروندان و نشستن آنها در کنار مجسمه، وضعیتی را ایجاد میکند که انگار بومی دارید که رنگ لباس شهروندان به آن رنگ میدهد. در واقع، رنگ لباس کسانی که در کنار مجسمه مکث میکنند بخشی از مجسمه میشود. تکرنگی بخشی از ایده است.
*در همین مدت کوتاهی که مجسمه نصب شده است چه بازخوردهایی از سوی هنرمندان و مردم گرفتید؟
از جمله کارهایی است که خیلی زود بازخورد آن را دیدم و هم برای مدیران شهری و هم هنرمندانی که با واسطه و بیواسطه با من در تماس بودند جذاب بود و چه از لحاظ فیگور مجسمه و چه تناسبات و فضایی که اطراف آن طراحی شده بازخوردهای خوبی داشتم. احتمال هم میدهم برخی دوستان چندان موافق آن نباشند ولی تاکنون چیزی به من گفته نشده است اما این را میدانم هر اثری که تولید میشود موافقان و مخالفانی دارد.
*همکاری شهرداری با شما در جریان تولید این اثر چطور بود؟
خوب بود. در طول این سالهایی که با شهرداری کار میکنم همکاری خوبی داشتهایم. این پروژه، صرفا نصب یک مجسمه نبود بلکه باید طراحی منظر انجام میشد و این کار، نیاز به تغییر در سنگفرش کندرو (رابط بین بلوار جمهوری و بلوار فارابی) برای کاهش سرعت خودروها و همچنین محوطۀ پیرامون مجسمه داشت. شهرداری منطقه 2 بهخوبی این ضرورتها را درک و اجرا کرد. در جریان کار، ایدهها را گوش دادند و گاهی هم نظرات و پیشنهادات خوبی دادند و با همفکری پیش رفتیم. شهرداری قصد داشت نور را از پایین به مجسمه بتاباند اما همانطور که میدانید نور از پایین برای ایجاد پرسناژ ترسناک به کار میرود. بنابراین، من با این اقدام مخالفت کردم. میتوانستند به نظرم توجهی نکنند اما توجه کردند و قرار شد از فاصلهای مناسب و با نوری متناسب با آن فضا روشنایی انجام شود. رفتارها و تعامل خوبی را از طرف شهردار محترم منطقه 2 و معاون خدمات شهری این شهرداری شاهد بودم و میتوانم بگویم پروژهای بود که بهصورت تیمی اجرا شد.
*نظرتان دربارۀ المانی که در فاصلۀ نزدیکی از این مجسمه، نبش چهارراه شفا و در رفوژ میانی بلوار جمهوری نصب شده چیست؟ باید جابهجا شود یا تاثیری بر هم ندارند؟
زمانی که از سوی شهرداری منطقه 2 کار آمادهسازی محوطهای که مجسمۀ فارابی در آن نصب شده آغاز شد و من هم ساخت مجسمه را شروع کردم چنین المانی که به آن اشاره کردید وجود نداشت. در آنجا، تعدادی تیر چراغ برق بود که باید جابهجا و ساماندهی میشد. همزمان با انجام پروژه توسط شهرداری منطقه 2 این المان نیز نصب شد. از آنجایی که مجسمۀ فارابی کار من است، مایلم اطرافش خلوتتر باشد اما این که چه اقدامی بهتر است را گذر زمان مشخص میکند. تصورم این است شهروندان از هر کدام از این دو اثر بیشتر استقبال کنند، مدیریت شهری به نفع شهروندان تصمیمات بعدی را خواهد گرفت.
*آقای رضایی، هربار که خبری از نصب اثری از شما در شهر کرمان میرسد یاد اتفاقی میافتیم که در چهارراه طهماسبآباد افتاد و شورای ششم شهر تصمیم گرفت مجسمههایی که ساخته بودید و آنجا نصب شده بود را به بهانۀ این که مردم را غمگین میکنند بردارد. حدود دو سال از آن اتفاق گذشته؛ آیا بعد از تصمیم شورا، به کیفیت آن فضا اضافه شد یا نه؟
قطعا کیفیت آن فضا افزایش پیدا نکرد. مجسمههای چهارراه طهماسبآباد هم اولین و آخرین آثار من نبودند که حذف شدند. آن مجسمهها را که برداشتند، مجسمۀ ناظمالاطباء را که این هم کار من است را جایگزین کردند اما اصلا مناسب آن فضا نیست به همین دلیل از ابتدا با نصباش در محوطۀ مجاور چهارراه طهماسبآباد مخالف بودم. با این وجود، این اتفاق افتاد..اسم اثری که شما از آن یاد کردید «رویای باغ طهماسبآباد» بود و در جایی نصب شد که یک زمانی باغی وجود داشت اما شهر آن را بلعیده است. ایدهام این بود که تعدادی آدم را به نمایش بگذارم که به خاطر از دست دادن آن باغ و سرسبزیاش و اتفاقاتی که در شهرسازی دارد تکرار میشود غمگین و مغموم هستند. فیگوری بود که پنج بار تکرار میشد و همۀ آنها مات و مبهوت خیره به حوض آب خالی وسط نشسته بودند. یکی از فیگورها هم رنگ متفاوتی داشت. وقتی داشتم آن اثر را تولید میکردم مطمئن بودم مدیریت شهری و مردم را تحت تاثیر قرار میدهد. در همین حال، یکی از کارهایی بود که وقتی جمع شد غافلگیر نشدم چون از ابتدا میدانستم این اتفاق میافتد اما امیدوار بودم بعد از جمع شدن آن اثر، آنچه را که میخواستم با اجرای رویای باغ طهماسبآباد بگویم شنیده شود و مورد توجه قرار بگیرد. هنرمندی در یکی از کشورهای اروپای شرقی، خیابانی که زمانی رودخانه بود را رنگ آبی میزند. شهرداری آن را پاک میکند اما او دوباره خیابان را رنگ آبی میزند. وقتی از دلیل کارش میپرسند، میگوید اینجا رودخانه بوده و شما آن را به خیابان تبدیل کردید. آنقدر این حرکت او تاثیرگذار بوده که مردم و مدیریت شهر به این نتیجه میرسند که رودخانه را احیا کنند و این اتفاق هم میافتد. من از اجرای این کار، تصورم این نبود که باغ طهماسبآباد دوباره زنده شود بلکه میخواستم این تلنگر را بزنم که این رویکردی که در شهرسازی کرمان وجود دارد در حال بلعیدن همۀ سرسبزی این شهر است. بله که بایستی آن مجسمهها غمگین میبودند. نمیتوانستند به این واقعیت بخندند. جالب اینکه آقای بنیاسد عکاس محترم هفتهنامۀ شما، تعدادی عکس از زمانی که مجسمهها بودند و زمانی جمع شدند گرفته است. این عکسها را ببینید؛ کسانی که بعد از حذف مجسمهها روی سکوها نشستهاند دقیقا حالت و ژستی دارند مشابه زمانی که مجسمهها هم بودند! پس من با اثرم آن فضا را غمگین نساخته بودم بلکه آدمها و آن فضا غمگین هستند و اگر کسی میخواهد کاری بکند باید این غمگینی را برچیند نه که مجسمهها را حذف کند. به هر حال، این اتفاق افتاد و من هم خیلی تحت تاثیر برچیدن آن قرار نگرفتم. اخیرا از کاری که پشت کتابخانۀ ملی اجرا کردم بازدید کردم؛ یک کلاس درس که دانشآموزی سرش را روی یکی از نیمکتها گذاشته و خوابیده بود. نیمکتها هستند ولی مجسمۀ دانشآموز نیست. هرچه پیگیر شدم متوجه نشدم چه اتفاقی افتاده است. این وضعیت را در مورد مجسمۀ پهلوانی که جلوی یک کفش زنانه زانو زده و چند سال پیش در پارک پهلوان در شهرداری منطقه 4 نصب شده هم شاهد بودم؛ کفش جلوی پهلوان را با بتن دفن کردند. البته دوباره بتنها پاک و کفش نمایان شد. چنین نگاههایی به این مجسمهها در شهر کرمان وجود دارد و مدام میبینم اغلب کارهایم بعد از مدتی حذف یا دستکاری میشوند. یک نمونۀ دیگر، کار کنار گنبد جبلیه است که صندلیهای آن میچرخیدند. به بهانههای واهی آن را جوش دادند و بتن کردند و صندلیها ثابت شد و اثر مثل ماشینی شد که چرخ ندارد!
*این اتفاقات فقط مختص به شهر کرمان است یا رویکردی در همۀ شهرهاست؟
در یک دورۀ زمانی جمعآوری مجسمه در بسیاری از شهرهای کشور رایج شده بود و پشت آن نگرشی وجود داشت. اما در کرمان یک وضعیت متفاوت وجود دارد و آن اینکه کارهایی که مخاطب را درگیر میکند و او را به سمت خود میکشاند و در واقع، کنش و واکنشی بین اثر و مخاطب شکل میگیرد جمع میشوند و نمیدانم چرا؟ وقتی چنین اتفاقی برای کارهایم میافتد، در عین حال که ناراحت میشوم، به این نتیجه هم میرسم که آن اثر موفق عمل کرده است.
*در حال حاضر اثری در دست ساخت دارید؟
فعلا که نه. همین مجسمۀ فارابی را بعد از سه، چهار سال که اثری برای نصب در شهر کرمان نساخته بودم تولید کردم. بیشتر مشغول کارهای شخصی و خارج از فضای شهری هستم. اگر شرایطی ویژه و دوستداشتنی برایم پیش بیاید؛ چه از لحاظ سفارشدهنده و چه موضوع و فضا و بدانم میتوانم حرفی برای گفتن داشته باشم و ایدههایم را اجرا کنم، احتمالا مجدد کار خواهم کرد ولی صرف اینکه بخواهم کاری تولید کنم و پولی بگیرم؛ اینطور عمل نخواهم کرد. / الف
نظر خود را بنویسید