اسما پورزنگیآبادی
با اینکه چند روز از سفرش به کویر لوت گذشته اما هنوز از انرژی و شوق سرشار مینماید. کاملا روشن است که جذبۀ کویر او را هم سحر کرده است!
گرمی و صمیمت صدایش را از پشت تلفن حس میکنم. مدام از «زندگی» میگوید. از معنای زندگی، از عشق به زندگی و در کلامش هشداری نهفته است. هشدار به همۀ آنها که به تعبیر خودش «از زندگی عقب هستند».
از خودش و گذشتهاش میگوید و مدام و پی در پی بیابان لوت را میستاید. ستودنی شایسته. و با لحنی که گویی با حسرت آمیخته باشد میگوید: از دیدن کویر لوت سیر نشدم. من کویر را سیر ندیدم. من دوباره برمیگردم و تعجب میکنم چرا اینجا در همۀ فصول سال از جمعیت ایران پُر نیست؟ و ادامه میدهد: خیلیها فقط شن و زمین کویر را میبینند اما کویر شهداد چیزی فراتر از اینهاست. وقتی که به اصفهان برگشتم، با اولین کسی که دربارۀ کویر صحبت کردم پسرم بود. ایشان پزشک است. به او گفتم: اگر میخواهی معنای خودت، معنای زندگیات، بچههایت و شغلت را بفهمی برو کویر شهداد را یکبار ببین.
نصرت ریاحی همان دوندۀ 80 سالهای است که در ماراتنی که اخیرا در بیابان لوت برگزار شد شرکت کرد. او اصالتا بختیاری و ساکن اصفهان است. بیش از 40 سال است که بهطور حرفهای ورزش میکند؛ از کوهنوردی تا دوومیدانی و ایروبیک و مدالها و عناوین متعدد قهرمانی در سطح ملی را کسب کرده است.
او به گفتۀ خودش، به پیشنهاد یکی از دوستانش در ماراتن لوت نامنویسی کرد. روز قبل از مسابقه به کرمان رسیدند. کرمانگردی کردند و بعدازظهر به شهداد رفتند. شب را در شهداد گذراندند و فردایش در مسابقه شرکت کردند. او توانست مسیر 21 کیلومتری را در کویر لوت طی کند و به خط پایان برسد.
وقتی مسابقه تمام شد، به کرمان آمدند و با اتوبوس به اصفهان برگشتند. این برنامههای فشرده مربوط به یک جوان 20،30 ساله نیست بلکه برنامۀ سفر اخیر ریاحی؛ متولد 13 تیرماه سال 1323 به کرمان است. او در 13 سالگی ازدواج کرده و چهار فرزند دارد که همه تحصیلات عالیه دارند و در رشتههای پزشکی و مهندسی مشغولند.
میگوید: «وقتی ازدواج کردم تا سوم ابتدایی بیشتر درس نخوانده بودم. اما بعد از مدتی تحصیلم را ادامه دادم و با پسر بزرگم دیپلم گرفتم و سپس معلم شدم».
پس از آنکه پسرهایش در دانشگاه قبول شدند و به تهران رفتند، او به دعوت دوستی به یک گروه کوهنوردی پیوست و از آن زمان تاکنون دست از ورزش نکشیده است.
میگوید که تقریبا تمام قلههای بزرگ ایران را رفتهام. به سه قله در خارج از کشور هم صعود داشتهام. کوهنوردی را ادامه دادم و پس از مدتی، همزمان با آن در رشتۀ دوومیدانی هم شرکت کردم. الان هم تعداد زیادی لوح تقدیر و مدال بابت مسابقاتی که شرکت کردم دارم. تمام تجهیزات لازم برای صعود به قله را هم در خانه دارم. اما دیگر مثل گذشته کوهنوردی را انجام نمیدهم.
ریاحی قبل از اینکه در جریان این ماراتن به کویر لوت بیاید، تنها کویر ورزنه را دیده بود اما میگوید: کویر لوت کجا و ورزنه کجا!؟
و تجربۀ حضورش در کویر را در گفتوگو با فردایکرمان روایت میکند: «من در جریان ماراتن، اصلا زمین کویر را ندیدم. مدام به اطرافم نگاه میکردم و هرچه که پیشتر میرفتم مشتاقتر میشدم. دلم میخواست بایستم و ساعتها خیره، مناظری که در کویر میبینم را تماشا کنم. من در کویر لوت چیزهایی دیدم شبیه مقبرۀ کوروش، شبیه مجسمههای سربازان هخامنشی در تختجمشید، شبیه سیوسه پل اصفهان، شبیه پل خواجو. با خودم میگفتم: نکند معماران این آثار باستانی و تاریخی نخستینبار با دیدن این مناظر کویر به فکر طراحی و ساخت چنین آثاری افتادهاند؟». قدری مکث میکند و بعد میگوید: «کویر خیلی حیرتانگیز و زیبا بود».
او ادامه میدهد: «کویر شهداد یک موزۀ خدادادی و طبیعی است. نه کسی آن را ساخته و نه دست انسان به آن رسیده اما انگار شبحی و تصویری از آثار باستانی که در شهرهای ما هست در این کویر هم هست! نمیتوانم آنچه که بهواقع درک کردم را بهخوبی توصیف کنم. فقط میگویم که از دیدن کویر سیر نشدم و دلم میخواهد برگردم و چندین روز در کویر بمانم و در شب و در روز فقط تماشایش کنم».
از او میپرسم با توجه به اینکه پیش از این تجربۀ دویدن در کویر را نداشتید، آیا هراسی از شرکت در ماراتن نداشتید؟ خیلی مطمئن میگوید: نه. و میافزاید: «هیچ نگرانی نداشتم. چون من بسیار به اینکه خواستن توانستن است باور دارم. در ماراتن شرکت کردم و خیلی هم راضی بودم. برگزارکنندگان بسیار زحمت کشیده بودند و همه چیز خیلی خوب بود. تجربۀ بینظیری بود».
او ادامه میدهد: «در همین سفر کوتاهی که داشتم این را هم دیدم که مردمان حاشیۀ کویر، با وجود کمبودها و محرومیتها، چه اعتماد بهنفس و غروری دارند». و سپس پرسشی را مطرح میکند: «چطور میتوان فهمید این آدمها کجا دارند زندگی میکنند؟ اینجا چگونه سرزمینی است؟». و تاکید میکند: «به خدا لوت سرزمینی است که باید تمام فصول سال از جمعیت ایران پُر باشد. همه باید این کویر را بارها و بارها ببینند. از این به بعد، به همۀ دوستان و آشنایانم خواهم گفتم که کویر شهداد را ببینند».
ریاحی که حدود نیمی از عمرش را بهطور حرفهای در حوزۀ ورزش سپری کرده است، در بخش دیگری از این گفتوگو در پاسخ به پرسشی که دربارۀ علاقۀ بیوقفهاش به ورزش مطرح کردم توضیح میدهد: «هر زمان که دوستانم از دردی شکایت میکنند یا حوصلهتنگی دارند به آنها توصیه میکنم که ورزش کنند. نشستن توی خانه خوب نیست. همۀ ما در خانه وظایفی داریم. نباید فکر کنیم کارِ توی خانه خیلی شاق است و نباید کار دیگری انجام بدهیم. همواره دوستانم و بهویژه خانمها را به ورزش کردن دعوت میکنم. خودم هنوز هر صبح ورزش صبحگاهی میروم. سه روز در هفته هم باشگاه میروم. توی باشگاه وقتی روی تردمیل هستم بارها پیش آمده که از من پرسیدند: «چطوری میتونی با تردمیل کار کنی؟» به آنها میگویم: خواستن توانستن است. اگر شما هم میخواهید، یادش بگیرید و انجامش بدهید».
هنوز وجد و شوقی که در کلامش بود را در گوشم احساس میکنم. چگونه یک نفر میتواند اینقدر حواسش به زندگی باشد؟ و اینقدر عاشقانه زندگی را در آغوش بگیرد؟ حتم دارم شیفتگیای که در او نسبت به لوت ایجاد شده هم از سر همین زندگیپرستی است؛ بیابانی که با دستانی خالی از هر دستساختۀ بشر، پر از دیدنیها و ستودنیهایی است که زندگی هر بینندهای را پر از طراوت میکند.
گفتوگوی تلفنیام با خانم ریاحی حدود یک ساعت طول کشید. او با متانت و شیرینی کلامش من را هم از نقش خبرنگاریام بهدر آورد و به وجد و شور واداشت. پیش از این وصف کویر را از بسیاری افراد شنیده بودم اما شیرینی کلام این ورزشکار پیشکسوت ذهنم را از آنچه که پیش از این از لوت دیده و شنیده بودم خالی کرد و مشتاقم کردم اینبار به توصیۀ او با چشم جان به لوت بروم؛ بیابانی که سال 95 بهعنوان نخستین اثر طبیعی ایران در فهرست آثار یونسکو ثبت جهانی شد و با وجود ارزشها و داشتههای فراوان همچنان آنطور که لازم است نه معرفی شده و نه قدر آن دانسته شده است.
نظر خود را بنویسید