از مرحوم سید محمود دعایی این سخن را در حافظهام به یادگار دارم، که میگفت شهید سرهنگ سخایی در کرمان مظلوم به قتل رسید، و کرمانیها باید نسبت به او ادای دین بکنند.
وقتی کودتای بیست و هشت مرداد سال سی و دو رخ داد، در تمام ایران شاید یک روز بیشتر طول نکشید. برخی مناطق کشور حتی در این روز با خبر هم نشدند! در کرمان اما به سبب یک رویداد فجیع، زخم آن هنوز تازه است...
مهندس مهدی ایرانیکرمانی پژوهشگر حوزۀ جامعهشناسی و تاریخ که این روز تلخ را در کرمان به یاد دارد، در بیان خاطرات کودکیاش به قتل سخایی در عصر روز کودتا اشاره میکند؛ در آن زمان سخایی رئیس شهربانی کرمان بود. یک مصدقی دو آتشه!
ایرانی در جلد اول کتاب رواق زبرجد که به کوشش محسن جلالپور فراهم آمده نقل میکند: «دوازده ساله بودم که حوادث سیاسی سال سی و دو رخ داد. طبعا در دوازده سالگی به دلیل ازدحامی که در شهر ایجاد شده بود، اجازۀ خروج از خانه را نداشتم ... برای دیدن خیابان باید نردبان میگذاشتم و خودم را به بالای سر در میرساندم و تماشا میکردم... بعضی حوادث را هم میشنیدم. ماجرای عمل ناجوانمردانۀ ما کرمانیها در حق سرگرد سخایی و کشتن او را شنیدم. مردم در همان ایام هم این حادثه را مذمت میکردند. کشتن سخایی به آن وضع فجیع برای کرمانیها ننگ بود. همان موقع شایع بود، تیمسار امانپور که فرمانده وقت قشون کرمان بود، به علت بیاعتناییهایی که از این سرگرد شهربانی دیده»... باعث قتل او شده است.
با این وصف، فقط کشتن او نبود که این جنایت را برجسته کرد؛ او را به طرزی فجیع مثله کردند...! بعد از گذشت هفتاد سال از این واقعه هنوز ماجرای قتل او در پردهای از ابهام است و قاتلین شناخته نشدهاند...
در سالهای اخیر، آقای دعایی در پی احداث یک مسجد به نام او بود، حتی زمین آن طی مراسم مهمی کلنگزنی هم شد... اما با گذشت بیش از شش سال از آن روز هیچ خبری از احداث به گوش نمیرسد، ظاهرا این بیمهری به سخایی تمام شدنی نیست، باز هم دم تهرانیها گرم که در این مورد خیابانی به نام او رقم زدهاند.
نظر خود را بنویسید