اسما پورزنگیآبادی
خوشرو و صمیمی است؛ آنچنان صمیمی که گاهی شک میکنی اولین بار است او را ملاقات میکنی!؟
کنار پنجرهای بزرگ رو به خیابانی که آنسوی آن هنوز تکوتوکی از خانههای گنبدیِ کرمانِ قدیم نفس میکشند مینشیند. پردهها را کنار میزند. ترکیب نور آفتاب با ردیف گلدانهای شاداب پشت پنجره طراوت آنسوی اتاق را دوچندان میکند. اینسوتر، کتابخانهای است که قفسههای آن پر از کتابهای ادبی است؛ از دو جلد پیر پرنیان اندیشِ ابتهاج گرفته تا صدسال تنهاییِ مارکز. سردیس استاد بنان در گوشهای از قفسۀ کتابخانه خودنمایی میکند. چند بیت از یکی از غزلهای محمدعلی جوشایی که با خطی خوش نوشته شده، دیوار روبهروی آن را آذین بسته. به تابلوی زیبای دیگری اشاره میکند که بر روی دیوار کنار آن نصب شده. میگوید: این شعر از استاد محمدعلی بهمنی است. خود ایشان این تابلو را به من هدیهاش دادند. و یک بیت از شعری از او را میخواند: قهوهات را بنوش، باور کن من به فنجان تو نمیگنجم.
هرچه بیشتر توضیح بدهم باز هم نخواهید دانست که دارم مطب یک پزشک را توصیف میکنم! او در این کار عمدی دارد. میخواسته فضای مرسوم مطبها که برای بیماران دلهرهآور هست را تغییر بدهد. همه جای مطب را با شعر و با کتاب و با تابلوهای خوشنویسی آذین بسته. میگوید: یکدهم قفسۀ کتابخانهام کتابهای پزشکی و مابقی ادبیات است!
همانقدر دلبستۀ شعر و موسیقی است که شیفتۀ پزشکی. میگوید که اگر کسی به این حرفه علاقه و عشق نداشته باشد، کارش برایش زجرآور میشود.
جوان است. متولد 1363 خورشیدی. 14 سال از آن روزی که مُهر نظام پزشکی پای پروانۀ طبابتش خورد میگذرد. در همین مدت کوتاه اما توانسته نام خود را در فهرست پزشکان متخصص و موفق کرمان ثبت کند. بسیاری از اهل فرهنگ و هنر کرمان بیماران او هستند؛ مثل زمانی که تهران بود!
دکتر علیرضا رشیدینژاد ـ متخصص قلب و عروق است و فلوشیپ اینترونشنال کاردیولوژی و آنژیوپلاستی. به بهانۀ اول شهریورماه روز پزشک با او در مطبش واقع در خیابان سعدی ساختمان پزشکان مهراد، گفتوگویی انجام دادم که در ادامه میخوانید.
*آقای دکتر، شما پزشک قلب هستید اما در صفحۀ اینستاگرامتان که جایی برای پرداختن به علایق و عقاید شخصی است پُستهای زیادی در زمینۀ شعر و موسیقی و ادبیات دارید. شما میخواستید در حوزۀ ادبیات تحصیل کنید؟ یعنی دوست داشتید امروز بهعنوان یک شاعر یا نویسنده با شما مصاحبه میکردیم یا نه؛ از جایی که هستید رضایت کامل دارید؟ پاسخ شما برای بسیاری از کنکوریها که این روزها مشغول انتخاب رشته هستند میتواند راهگشا باشد.
زندگی من، به واسطۀ خانوادهام که اهل کتاب و مطالعه هستند، از همان دوران کودکی، با کتاب و شعر شکل گرفته و با آن بزرگ شدهام. حتی قبل از اینکه مدرسه بروم پدرم برایم گلستان سعدی میخواند. یادم است کلاس دوم یا سوم دبستان بودم، یک استاد ادبیات به کلاس ما آمد تا دربارۀ گلستان سعدی صحبت کند. هرچه را میخواند، من آن را حفظ بودم. برای ایشان خیلی تعجبآور بود که یک بچه در این سن و سال علاوه بر اینکه سعدی را میشناسد بخشهایی از دیباچۀ گلستان را هم حفظ است. وقتی با چیزی بزرگ میشویم علاقه به آن هم در ما شکل میگیرد. من همینطور که بزرگ میشدم شعر و ادبیات با من بود. حتی وقتی دانشآموز بودم، در مسابقاتی که در این زمینه بود، از طرف مدرسه مرا انتخاب میکردند چون شانس برنده شدنم بالا بود. همیشه دوست داشتم در کنار پزشکی، ادبیات هم بخوانم اما با مخالفت یکی از اساتیدم در دورۀ پزشکی این کار را نکردم. من جزو گروهی از دانشجویان بودم که تحت عنوان استعدادهای درخشان معرفی میشدند. همین جا این را بگویم که شاید این تفکیک بین دانشجویان و دانشآموزان خیلی کار منطقی نباشد. اما به هر حال، این شرایط وجود دارد. دانشجویان استعداد درخشان میتوانستند دو رشته را بخوانند. با استاد راهنمایم که هنوز هم در دانشگاه هستند مشورت کردم و ایشان گفتند انتخاب رشتۀ ادبیات بر روی تحصیلم در رشتۀ پزشکی تاثیر میگذارد. من هم به این توصیه عمل کردم و ادبیات و موسیقی و هنر را هیچوقت به عنوان یک رشتۀ آکادمیک دنبال نکردم اما در عین حال، هیچوقت، حتی در ایامی که سختترین امتحانات را در دانشگاه داشتم، مطالعۀ ادبیات و موسیقی را کنار نگذاشتم.
*علاقۀ شما به پزشکی از کجا میآید؟
در خانوادۀ ما نزدیکترین فرد به بنده که پزشک باشند، عمویم هستند. از دوران دبیرستان در کنار ادبیات، علاقۀ زیادی هم به مطالب مربوط به علم پزشکی داشتم و علاقهمند بودم که بهعنوان یک شغل، پزشکی را انتخاب کنم. این باور و عقیده را داشتم که باید شغلی داشته باشم که بتوانیم گرهای از کار کسی باز کنم؛ درست یا اشتباه، پزشکی را انتخاب کردم و ادامه دادم. آن زمان فکر میکردم خیلی از مشاغل کار مهمی انجام نمیدهند، درحالی که اشتباه میکردم. وقتی شما ماشینتان خراب شود، یک مکانیک برایتان خیلی فرد مهمتری میشود تا یک پزشک! یکی از پزشکان به یکی از اساتیدم گفته بود: من تنها متخصص خوب در فلان رشته در کرمان هستم. ایشان اما گفته بود: چرا فکر میکنی یک پزشک خوب، بهتر از یک نانوا یا مکانیک خوب است؟ همانقدر که جامعه به پزشک خوب نیاز دارد، به نانوا و فروشنده و مکانیک خوب هم نیاز دارد.
*تخصصی که از همان زمان آرزویش را داشتید همین رشته بود که الان هستید؟
نه. به مرور زمان و طی چند سال اول پزشکی و بعد در دورۀ طرح، تصمیم گرفتم تا تخصص قلب را انتخاب کنم. البته همیشه بین این رشته و جراحی قلب مردد بودم. زندهیاد اخوان ثالث در کتاب «در حیاط کوچک پاییز در زندان» از زندانی میپرسد: چطور شد به زندان آمدی؟ میگوید: آمدم دیگر، همین حال و حکایتها. فکر میکنم این پاسخ برای سوال شما هم مناسب باشد.
*در کنکور همان دفعۀ اول قبول شدید؟
بله. من فقط یکبار امتحان کنکور دادم. سال 81. آن سال تعداد شرکتکنندگان کنکور در رشتۀ تجربی عجیب و غریب بود. چیزی که در ذهنم هست یک میلیون و 90 هزار نفر در رشتۀ تجربی امتحان دادند. خیلی آمار عجیبی است آنچنان که گاهی فکر میکنم دارم اشتباه میکنم!
*در کدام دانشگاهها تحصیل کردید؟
پزشکی عمومی را در دانشگاه کرمان خواندم و یک سال اول تخصص قلب را در دانشگاه علومپزشکی یزد و سه سال آخر این رشته را در دانشگاه علومپزشکی کرمان خواندم.
*از کاری که بهعنوان پزشک قلب انجام میدهید برایمان میگویید؟ کاردیولوژی قلب که بخشی از تخصص شماست چه کاری است؟ جراحی باز قلب هم انجام میدهید؟
کاردیولوژی رشتهای است که مستقیما از پزشکی عمومی وارد آن میشویم و یا اگر کسی متخصص داخلی شد میتواند فوقتخصص کاردیولوژی بخواند. در واقع ما پزشک داخلی قلب و عروق هستیم که کار تشخیص و درمان بیماریهای قلبی تا مرحلۀ غیرجراحی را انجام میدهیم. فوقتخصص جراحی قلب رشتهای است که پزشک از جراحی عمومی وارد آن شده و جراح قلب میشود و کارهایی مثل تعویض دریچههای قلب یا پیوند عروق را انجام میدهد.
*پس تا حالا جراحی باز قلب انجام ندادید.
نه. من فلوشیپم، رشتۀ اینترونشنال است.
*آنژیوگرافی چطور؟
آنژیوگرافی کار متخصص قلب است. کار فوق تخصصی که من انجام میدهم آنژیوپلاستی است که در بین مردم به بالون زدن معروف است.
*چرا به آن بالون زدن میگویند؟
چون بالونهای بسیار ظریفی است که وارد رگهای قلب میکنیم تا جایی که تنگیهای شدیدی که جریان خون را مختل کرده برطرف شود و یا انسداد و تنگی که در اثر رسوب ایجاد شده را به عقب برانیم. این کار منجر به این میشود که جریان خون در عروق بهتر انجام شود و اگر علائمی در بیمار وجود دارد برطرف شده یا خطر سکتۀ قلبی تا حدی مرتفع شود.
*شما متخصص قلب بزرگسالان هستید یا اطفال را هم درمان میکنید؟
فقط بزرگسالان.
*قلب آدم بزرگها با بچهها چه فرقی دارد؟
بیماریهایی که قلب بزرگسالان را درگیر میکند با اطفال متفاوت است. بیماریهای قلب اطفال بیشتر مادرزادی است. مثلا در دوران جنینی یکسری راههای ارتباطی در قلب وجود دارد که برای زندگی جنین لازم است. وقتی نوزاد به دنیا میآید این راههای ارتباطی باید خود به خود بسته شوند که گاهی نمیشوند یا نواقصی مادرزادی در دیوارههای قلب برخی نوزادان وجود دارد. تشخیص و درمان این بیماریها برعهدۀ فوقتخصص قلب اطفال است.
*آقای دکتر، شما از پزشکان پرطرفدار و موفق در تخصص خودتان هستید که دلیل آن هم به تشخیصهای درست و درمانهای نتیجهبخشی برمیگردد که انجام میدهید. در پزشکی به خصوص تخصصی که شما دارید چه عواملی در موفقیت پزشک که در واقع همان موفقیتآمیز بودن درمان است موثر است؟
این سوال را باید از پزشکی که واقعا موفق است بپرسید!
*بنا به ارزیابی بسیاری، شما هم جزو پزشکان موفق هستید.
چیزی که من فکر میکنم این است که یک پزشک ابتدا باید سواد کافی برای انجام کار داشته باشد، به علم روز مسلط باشد و بتواند با بیمار ارتباط برقرار کند. اگر پزشک نتواند سوال درست از بیمار بپرسد به جواب درست نمیرسد. ارتباط گرفتن با بیمار یکی از ارکان اصلی طبابت موفق است. پزشک باید جوّی را ایجاد کند تا بیمار راحت بتواند صحبت کند و مشکلش را در میان بگذارد، در این صورت، اگر به علم رشتهاش هم مسلط باشد بیمار تقریبا پزشک را تا 80 درصد به سمت تشخیص درست هدایت میکند. علاوه بر این، پزشک نه ففط در رشتۀ تخصصی خودش بلکه از طبابت پزشک عمومی نیز باید استفاده کند. یعنی نباید درسهای مربوط به جراحی یا اطفال یا زنان و سایر درسهایی را خوانده کنار بگذارد و فقط به آموختههای تخصص خودش تکیه کند، چرا که بسیاری از بیماریها همپوشانی دارند. مثلا یک بیمار تیروئیدی ممکن است اولینبار با تپش قلب به یک متخصص قلب مراجعه کند. بنابراین یک پزشک همیشه باید حواسش به بیماریهای غیرمرتبط به رشتهاش باشد.
*شما خودتان چطور فضا را برای بیمارانتان ایجاد میکنید که بتوانند راحت از مشکلاتشان بگویند؟
من خودم در دوران کودکی بیمار بودم. هر زمان به مطب مراجعه میکردم از فضا و حال و هوایی که مطب داشت میترسیدم. آنجا بوی الکل میآمد و همه چیز به گونهای بود که کاملا پیدا بود مطب پزشک است. همیشه با خودم میگفتم اگر روزی پزشک بشوم مطبم نباید از لحاظ موقعیت و طراحی خیلی شبیه مطب باشد. الان وضعیت مطبم همینطور است. اگر گوشی پزشکی و دستگاه فشار خون روی میز و پروانۀ طبابتم روی دیوار نباشد نمیتوانید تشخیص دهید اینجا اتاق یک پزشک است. حتی دستگاه اِکو و نوار قلب را در اتاق ویزیت نگذاشتهام. بیمار اگر بترسد، سوالات و مشکلاتی که میخواهد با پزشک در میان بگذارد را فراموش میکند. من سعی کردم این استرس و واهمه را در بیماران کاهش بدهم و نمیدانم تا چه حد موفق بودهام.
*از موقعیتی که الان دارید راضی هستید؟
بیشتر انسانی قانع هستم تا راضی. به نظر من ذات انسان با نارضایتی آمیخته است. از چند نفر این سوال را پرسیدید که بگویند راضی هستند؟ یکی از دلایلی که باعث میشود انسان مدام در حال تکاپو و حرکت به جلو و پیشرفت باشد همین نارضایتی از موقعیت است. من هم اینطور نیست که بخواهم بگویم تمام آنچه میتوانستم به دست بیاورم را به دست آوردهام و از خودم راضیام. هنوز خیلی راههای نرفته دارم ولی از موقعیت کاریام راضی هستم چون این حرفه را خیلی دوست دارم. اگر کسی طبابت را دوست نداشته باشد این شغل برایش زجرآور میشود چون پزشک همیشه با مشکلات مردم روبهرو است. هیچوقت کسی به مطب نمیآید که بگوید من حالم خوب است. پزشک همیشه با مشکلات و دردهای مردم مواجه است.
*وقتی که قرار است آنژیوپلاستی انجام دهید ساعتی قبل از آن یا شب قبل، چه حس و حالی دارید؟ بیماران که معمولا خیلی استرس دارند.
من استرس ندارم. چون این کار را در روزهای متوالی و گاهی سخت انجام میدهم. گاهی پیش میآید که تا 12 ساعت کارم در بخش آنژیوگرافی طول میکشد. چند روز هم در هفته درگیر این کار هستم بنابراین برایم عادی شده و استرس و دلهرهای ندارم ولی بسیاری از بیماران به دلیل عدم اطلاع از آنچه که قرار است انجام بشود استرس دارند. در حالی که در حال حاضر آنژیوپلاستی بسیار پیشرفته است و اتفاقات ناگوار حین این مداخلات کم است ولی بیماران هم حق دارند. پزشک باید اعتماد بیمار را جلب کند تا نترسد.
*شیرینترین بخش کار شما کدام است؟
اینکه بعد از انجام کارم، در اولین ویزیت بیمار میگوید: حالم خوب است و مشکلم برطرف شده است. بیماری داشتم که چندین سال تحت درمان بهعنوان آسم بود ولی مشکل او در واقع تنگی عروق قلب بود. بعد از آنژیوپلاستی مراجعه کرد و گفت که تمام اسپریها را کنار گذاشته است. بهترین قسمت کار همین است که نتیجۀ خوبی از درمانی که انجام دادم ببینم.
*و تلخترین و سختترین بخش کار شما؟
بیمارانی که نمیشود کاری برای آنها انجام داد. بیمارانی هستند که دیر مراجعه میکنند یا درمان بیماری آنها هنوز پیدا نشده است. در رشتۀ ما فوقتخصص نارسایی قلب و پیوند هست که پزشکان فوقالعادهای در ایران در این زمینه فعالیت میکنند اما اکثر این پزشکان با بیمارانشان رابطۀ دوستانه دارند چون این بیماران به پیگیری و مراجعۀ مکرر نیاز دارند. گاهی هم بیمار بدحال میشود. من همیشه به این همکارانم میگویم که رشتۀ خیلی سختی دارید. من تحمل آن را ندارم.
*آقای دکتر، وضع بیماریهای قلبی در حال حاضر در استان کرمان چطور است؟
شاید نتوان آن را از وضعیت بیماریهای قلبی در ایران جدا کرد یعنی بگوییم ما شرایط متفاوتی ازکشور داریم. در کل، درصد بیماریهای قلبی در جامعه رو به افزایش و سن ابتلا به بیماریهای قلبی اکتسابی که مهمترین آن تنگی عروق است در حال کاهش است که مهمترین دلیل آن افزایش ریسک دیابت است چرا که سن دیابت پایینتر آمده و شیوع دیابت زیادتر شده است. از طرفی، بهدلیل بهبود وضعیت امکانات رفاهی و بهداشتی، امید به زندگی افزایش یافته و سن افراد جامعه بیشتر شده است و وقتی روند به سمت پیر شدن باشد با افزایش سن، آمار بیماریهای قلبی و عروقی هم بیشتر میشود. ضمن اینکه امکانات تشخیصی هم بیشتر و کشف بیماران نیز آسانتر شده است. سبک زندگی و تغذیۀ ناسالم هم در این وضعیت موثر است. این دلایل باعث شده نسبت به سالهای قبل شیوع بیماریهای قلبی بیشتر و سن ابتلا هم کمتر شود.
*کاهش سن ابتلا یعنی شیوع این بیماریها به چه ردۀ سنی رسیده است؟
قبلا اگر میگفتند بیماری قلبی بیماری افراد مسن است امروز اصلا نمیتوان چنین چیزی گفت.
*خود شما چطور از قلبتان مراقبت میکنید که مردم از روشهای شما یاد بگیرند؟
واقعیت این است که وقت نمیکنم از قلبم مراقبت کنم (با خنده). توصیه به بیماران این است که حداقل هفتهای پنج روز به مدت 30 تا 45 دقیقه ورزش هوازی مناسب مثل پیادهروی تند، شنا، دوچرخهسواری و دو سبک را انجام دهند. کاهش مصرف اسیدهای چرب و ترانس و روغنهای جامد نیز در پیشگیری از ابتلا به بیماریهای قلبی موثر است. کنترل منظم فشار خون هم یکی از مهمترین اقدامات است. اگر فشارخون به موقع تشخیص و درمان شود از بسیاری از حوادث قلبی و عروقی و مغزی پیشگیری میشود. غربالگری دیابت هم مهم است تا اگر فرد قندخون در محدودۀ غیرطبیعی دارد، زودتر آن را شناسایی و درمان کند. کاهش مصرف دخانیات نیز مهم است. البته برخی عوامل هم ژنتیکی است؛ افرادی که پدر و مادر و خواهر و برادر بیماری قلبی دارند در ریسک بیشتری از ابتلا به بیماریهای قلبی قرار دارند.
*آقای دکتر، شما عصرها مطب تشریف دارید و صبحها بیمارستان یا دانشگاه؟
بیمارستان هستم. قبلا، هم در کرمان و هم در تهران جزو هیات علمی دانشگاه بودم. وقتی در بیمارستان قلب شهید رجایی فعالیت داشتم، جزو هیات علمی بیمارستان بودم و بخش زیادی از وقتم صرف آموزش میشد اما چون زندگی در تهران برایم سخت بود، خودخواسته استعفا کردم و به کرمان برگشتم. شاید تصمیم خودخواهانهای بود ولی به هر حال این کار را انجام دادم و به کرمان برگشتم و وقتم را بیشتر صرف درمان میکنم.
*کِی وقت میکنید به شعر و موسیقی بپردازید؟
تقریبا تمام وقتهای آزادم را صرف شعر و موسیقی میکنم. یا میخوانم یا گوش میکنم.
*اهل ساز زدن هم هستید؟
بله. سهتار و تار میزنم. البته دوستی من با اهالی موسیقی به واسطۀ ساز زدن نبوده است. هنرمندان ایران به خصوص زمانی که تهران بودم، خیلیها چون از این موضوع سر در میآوردم به من مراجعه میکردند و ترجیحشان این بود که پزشکشان به موسیقی سنتی علاقهمند باشد تا اینکه اطلاعی از آن نداشته باشد و بر همین اساس من را به یکدیگر هم معرفی میکردند و همین باعث شد که با بسیاری از اهالی موسیقی و ادبیات آشنا بشوم.
*اهل شعر گفتن هم هستید؟
نه، ولی دوستان شاعر زیادی دارم.
*آقای دکتر، شعر و موسیقی بر سلامت قلب تاثیر دارد؟
کاهش استرس بر روی سلامت قلب تاثیر دارد و یکی از بهترین مقولاتی که استرس را کم میکند موسیقی است. شما با خواندن شعر و گوش دادن به موسیقی احساس بهتری پیدا میکنید و این باعث میشود که در درازمدت نهتنها بر سلامت قلب و عروق بلکه بر سلامت روان نیز تاثیر مثبت بگذارد.
*اما آقای دکتر ما هرچه ادیب و اهل فرهنگ و هنر میشناسیم بیماری قلبی دارند، یا آنژیو کردند یا دارو مصرف میکنند!
این شاید خیلی اتفاقی رخ داده باشد بله، هنرمندان اگر بیماری قلبی نداشتند شاید کمتر گذرشان به مطب ما میافتاد. شاید یک دلیل این باشد که هنرمندان بیشتر مورد توجه هستند و پزشکان آنها پیگیر بیماریشان میشوند و زودتر بیماری تشخص داده میشود. ضمن اینکه هنرمندان روحیۀ بسیار لطیفی دارند و وقتی ناملایماتی میبینند استرسهای بیشتری نسبت به افراد معمولی تجربه میکنند. شاید این موضوع هم تاثیر داشته باشد. قبل از اینکه این سوال را بپرسید به این موضوع فکر نکرده بودم.
*در چند سال اخیر زیاد از مهاجرت پزشکان گفته میشود. شما چرا مهاجرت نکردید و چرا ایران و کرمان را انتخاب کردید؟
چون اهل کرمانم. از جامعهای که شخصیت ما در آن شکل گرفته و در آن رشد کردهایم نمیتوانیم بهراحتی دل بکنیم. خودِ مهاجرت هم یک استرس ماژور محسوب میشود. متاسفانه باید بگویم که شرایط فعلی برای شغل پزشکی چندان رضایتبخش نیست به ویژه برای پزشکان جوانی که تازه فارغالتحصیل میشوند. شاید یک دلیل آن این باشد که تعداد دانشآموختگان پزشکی بیشتر از نیاز جامعه است. این وضعیت که تعداد زیادی پزشک آموزش داده شده ولی محیط و موقعیت مناسب کار برای این افراد وجود ندارد و طرحهای اجباری که برای پزشکان گاهی بسیار طولانی و فرسایشی است باعث میشود آنها انگیزهشان را از دست بدهند. پزشکان درآمد خیلی بالایی ندارند و قبل از این هم گفتم که اگر عشق در این کار نباشد، کار کردن در این رشته از نظر روانی زجرآور است، از نظر مالی هم اصلا توجیه اقتصادی ندارد. وجهۀ اجتماعی پزشکی اما در ایران خوب است که اگر از آن مراقبت نکنیم ممکن است رو به زوال و انحطاط برود. محیط نامناسب کار و وضع درآمدی همه بر مهاجرت تاثیر میگذارد. پزشکان خود را با همکاران دیگر کشورها مقایسه میکنند و سرخورده میشوند. البته من همکارانی هم دارم که پزشک بودهاند اما به کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند و در مشاغلی غیرمرتبط مشغول شدهاند. باید از دید جامعهشناسی به این مسئله پرداخته شود.
*پشیمان نیسیتید که مهاجرت نکردید؟
فعلا که نه. و قصد مهاجرت هم ندارم ولی خیلی هم به کسانی که دوست دارند جای بهتری زندگی کنند تا بتوانند راحتتر به طبابت بپردازند یا از لحاط درآمدی تامین شوند، خرده نمیگیرم. گاهی وقتی محل گذراندن طرح پزشکانی که جوانتر از ما هستند و تازه، چه بهعنوان متخصص و چه پزشک عمومی فارغالتحصیل میشوند را میبینم و اینکه با چه مشکلاتی دستوپنجه نرم میکنند دلم میسوزد. کاش از لحاظ درآمد و مزایا در دورهای که در مناطق محروم فعالیت میکنند تامین میشدند. وقتی امکانات نباشد، درآمد هم خوب نباشد و بیدار خوابی هم باشد، انسان تا جایی میتواند تحمل کند. ظرفیت تحمل آدمها با هم فرق دارد. دربارۀ برخی رشتهها از جمله قلب که بیمار اورژانسی دارند؛ خیلی از مردم اظهارنظر میکنند که آقای دکتر یا خانم دکتر مگر چه کار میکنند؟ این افراد یک مورد از کشیکهای شب تا صبح در اورژانسها را تجربه نکردند؛ حتی بهعنوان همراه بیمار. اگر استرس و سنگینی کار را تجربه میکردند شاید نسبت به پزشکان دید مهربانتری داشتند.
نظر خود را بنویسید