فردایکرمان – پروین میرزاحسینی: همچنان که آمارهای رسمی از افزایش طلاق در جامعه خبر میدهد، هریک از ما نیز در پیرامون خود، افرادی را میشناسیم که زندگی متاهلی پردوامی نداشتهاند و با وجود اینکه جدایی تبعات و پیامدهایی دارد، اما آن را بر تحمل زندگیای که پسندشان نیست، ترجیح میدهند.
طلاق علل و عوامل گوناگونی دارد که برخی از آن، به ناآگاهی و کماطلاعی جوانان از ازدواج برمیگردد. مسئلهای که وحید قرایی ـ وکیل پایه یک دادگستری و روزنامهنگار نیز به آن اذعان دارد و میگوید: «اغلب افرادی که ازدواج میکنند، خیلی چیزها را دربارۀ ازدواج نمیدانند».
ارزیابی او نشان میدهد که در حال حاضر، مشکلات اقتصادی و خیانت از جمله مهمترین دلایلی است که افراد قید زندگی با همسرشان در زیر یک سقف را میزنند.
او همچنین اظهار میکند: «به نظر میرسد روند طلاقها بهویژه در زمینۀ طلاقهای توافقی افزایشی است».
به گفتۀ قرایی، در حال حاضر، خانوادهها پذیرفتهاند که طلاق هم میتواند بخشی از زندگی زناشویی باشد؛ بخش بد آن.
گفتوگو با او را در ادامه میخوانید.
*اصلیترین عامل طلاق در پروندههایی که شما دارید، چیست؟
در مورد طلاق، الان وضعیت به گونهای است که اشکال متنوعی و به دلایل مختلفی مراجعه میکنند، ولی عمدهترین چیزی که در مراجعه به من وجود دارد، یکی خیانتهای زناشویی است و دیگری هم که فکر میکنم خیلی گسترده است، وضعیت اقتصادی خانوادهها و خصوصا مستاصل شدن مرد از تامین هزینههای زندگی است که باعث میشود مشکلات متفاوتی پیش بیاید. یعنی مسئلۀ اقتصادی خودش باعث مشکلات حتی روحی و روانی برای خانوادهها و بهویژه مرد شده به طوری که بسیاری اوقات، مرد از وظایف زناشویی خود باز میماند و محبت و عشقی که باید در شرایط عادی در خانوادهای وجود داشته باشد از بین میرود ضمن اینکه در تامین هزینهها نیز دچار مشکل میشوند. سپس، این موضوع به زن خانواده سرایت میکند. وقتی که شرایط اقتصادی مناسب نیست و مدت زیادی دوام میآورد، این شرایط، باعث میشود که آن تفاهمی که برای ادامۀ زندگی مشترک نیاز است، از بین برود.
*با توجه به اینکه شما از اوایل دهۀ 90 مشغول فعالیت در زمینۀ وکالت پروندههای طلاق هستید، روند را در این چند سال چگونه ارزیابی میکنید؟ افزایشی است یا کاهشی؟
به نظرم روند افزایشی بوده به خصوص در زمینۀ طلاقهای توافقی. وقتی که قبح موضوع شکسته میشود - نمیخواهم ارزش بگذارم و بگویم چیز بدی است یا خوب - به هر حال خانوادهها پذیرفتهاند که طلاق هم میتواند بخشی از زندگی زناشویی باشد؛ بخش بد آن. ما شاهدیم بزرگترهای خانوادهها در این چند سال، نقشی را که برای برگرداندن زوجین به زندگی داشتند، با توجه به رویۀ جوانترهایی که الان زن و شوهر هستند، دیگر به این کار علاقهای نشان نمیدهند. خانوادهها پذیرفتهاند بدون درگیری، زندگی یک زوجی که نمیتوانند زندگی زناشویی را ادامه بدهند را به پایان ببرند. یعنی مصالحه نه بر ادامۀ زندگی، مصالحه بر نحوۀ پایان دادن به آن زندگی مشترک است. خانوادههایی را میبینیم که سه یا چهار فرزند دارند و در هر خانوادهای یکی، دو نفر از همسرانشان جدا شدهاند و مسئله عادی شده است. خانوادههایی هستند که تا چند سال پیش موردی از طلاق در آنها نبود و الان موارد متعددی از این موضوع وجود دارد. بنابراین حرف من این است که خانوادهها اگر قبلا برای ادامۀ زندگی خیلی تلاش میکردند و هزینه میدادند که زندگی از هم نپاشد، الان بر نوع سازشکارانه یا صلحجویانۀ پایان زندگی تلاش میکنند تا یک زندگی با تنش کمتری به طلاق منجر شود. ورودی طلاق، دفاتر مشاورهای است که زیر نظر بهزیستی فعالیت میکنند و آنچه که شنیدم این آمار خصوصا در زمینۀ طلاقهای توافقی افزایشی بوده است.
به جز این مورد، چه دلایل دیگری باعث شده روند طلاق افزایشی باشد؟
شرایط اقتصادی کشور و این وضعیت تحمیلی اقتصادی، که متاسفانه به آن توجه هم نمیشود را در دو وضعیت مشاهده میکنم؛ یکی در تعداد فرزندان خانوادهها و یکی در کاهش موارد ازدواج. اگر به تعداد افراد مجردی که اطراف خودمان، در هر خانواده زندگی میکنند دقت کنید، متوجه میشوید. به قول معروف میگویند دیگر زیر بار ازدواج نمیروند زیرا میبینند کسانی که ازدواج میکنند با این هزینههای سرسامآور زندگی با چه مشکلاتی مواجه میشوند. حالا حساب کنید در خانوادهای هم که تشکیل میشود، این اثر اقتصادی وجود دارد. فرد مجرد هم روزانه هزینههای زیادی دارد که از تامین خیلی از آنها برنمیآید. یک عامل اساسی که وجود دارد این موضوع است. حالا من کاری ندارم در بحث خیانتهایی هم که پیش میآید گاهی کاملا رد پای این مسئلۀ اقتصادی وجود دارد و متاسفانه اثرش را گذاشته است. موضوع دیگری هم که وجود دارد این است که نگاه به زندگی مخصوصا در خانمها عوض شده است. آن طیف از خانمهایی که با هر شرایطی میساختند، حتی در قشر رو به پایین و اقشار ضعیفتر از لحاظ اقتصادی یا اجتماعی خیلی کمیاب شده است. این وضعیتی است که ما شاهدیم و اگر به دنبال یکی از عوامل مهم طلاق بگردید، این تغییر دیدگاه جامعه، نسل جدید و بهویژه خانمهای نسل جدید به چشم میخورد. وقتی با کسانی که در سنین 18، 19 و 20 سالگی قرار دارند صحبت میکنید، دیگر در هر شرایطی حاضر به ادامۀ زندگی زناشویی نیستند. این تغییر دیدگاهها که عوامل آن را روانشناسان و جامعهشناسان میتوانند تحلیل و بررسی کنند، بسیار عامل مهمی است.
*آیا گزارشی دارید که مشخص کند طلاقها در کرمان معمولا در چه سالی از ازدواج و چند سال بعد از شروع زندگی مشترک، اتفاق میافتد؟
شما هر گزارشی در هر جایی از ایران پیدا کنید که جواب این سوال را مشخص کند، میتوانید آن را به کرمان هم تعمیم دهید زیرا زندگیها در کل ایران شبیه هم شده است و فاصلۀ معنادار خاصی وجود ندارد. گزارشهایی که مرکز آمار یا بهزیستی دربارۀ کل ایران منتشر کند، قطعا دربارۀ کرمان هم صدق میکند.
*آقای قرایی، طلاق تبعات فراوانی دارد، جدیترین آسیب این جداییها از نظر شما چیست؟
این، یک موضوع بسیار مهم است. بچهها که بیشترین آسیب را میبینند ولی یکی از تبعات طلاق، افزایش افراد مجرد در جامعه است و فرد مجرد هم، نیازها و اقتضائات خاص خودش را دارد. فرد تا زمانی که کودک یا نوجوان است و به مدرسه یا دانشگاه میرود، بیشتر حمایت خانواده و جامعه را دارد. حالا حساب کنید فردی در سن 30 یا 40 سالگی از همسرش جدا میشود و مجرد است. چنین فردی، شرایط زندگی اجتماعی متفاوتی با یک نوجوان یا جوانی که هنوز ازدواج نکرده دارد. این، مسئلهای است که باید خیلی به آن پرداخته شود. نمیدانم این مسائل جامعه را به کدام سمت میبرد. وجود افراد مجرد و عملا بیبرنامۀ زیاد، ذهن را مشغول میکند اما نمیدانم ذهن حاکمیت را هم به اندازۀ مردم عادی مشغول میکند یا نه؟ این چیزی است که باید خیلی دربارۀ آن فکر شود، زیرا کسی که 40 سال دارد و طلاق میگیرد و وارد جامعه میشود، آن جوان 20 ساله نیست.
*برای افزایش پایداری ازدواجها چه باید کرد؟
در مدارس و دانشگاههای ما دربارۀ همهچیز صحبت میشود بهجز این مسائل و مخصوصا حوزۀ روانشناسی ازدواج. یعنی ما دائم از ازدواج تعریف میکنیم که خوب است، بله ازدواج خوب است و در کامل شدن انسان موثر است، ولی اغلب کسانی که ازدواج میکنند، خیلی چیزها را دربارۀ ازدواج نمیدانند و از مسائل روانی بعد از ازدواج و بسیاری چیزهایی که باید قبل از ازدواج بدانند، اطلاع ندارند. کلاسهایی گذاشته میشود و در دروس، گاهی اوقات اشارهای میشود. ازدواج یک اتفاق خیلی بزرگ در جامعه است اما ما فقط اسم آن را بزرگ میکنیم در حالی که آموزشهای پیش از ازدواج باید در خور و شان این اتفاق بزرگ اجتماعی باشند که نیست. اینکه مرتب تکرار کنیم ازدواج و بچهدار شدن خوب است، درست نیست. ازدواج و بچهدار شدن خوب است اما آیا پیشنیازهای آن را فراهم میکنیم؟ خیلی چیزها خوب است که امکان دسترسی به آنها وجود ندارد و ازدواج را هم باید جزو همانها بگذاریم و باید برای آن برنامهریزی حاکمیتی داشته باشیم. اینکه فقط بگوییم حتما ازدواج کنید و حتما بچهدار بشوید و زیاد هم بچه داشته باشید، درست نیست. آیا پیشزمینههای اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و فرهنگی آن فراهم شده است؟ فرد ازدواج میکند و شناختی از خانوادۀ طرفش، اقتضائات زندگی بعد از ازدواج و ... ندارد و در کنار این مسائل، شرایط اقتصادی ناپایدار هم قرار میگیرد و هزار و یک مسئلۀ دیگر که ریشه در فرهنگ و خانوادهها دارد که پیشتر به آن توجه نشده است و در دانشگاه و مدرسه به آن پرداخته نشده است. حالا ما انتظار داریم که ازدواجهای پایداری هم شکل بگیرد!؟ اینطور نیست، جهان بسیار تغییر کرده و سطح دسترسی افراد و روابط بین انسانی بسیار گسترده شده است. ما نمیتوانیم به کسی تحمیل کنیم که این فرد چون شوهر یا زن تو است دیگر بهتر از این آدم وجود ندارد و این فرد را بپذیر. تنوع ارتباطی زیادی بهوجود آمده و افراد هم مرتب در ذهن خودشان الگوسازی میکنند و این به زندگی زناشویی آسیب میزند، زیرا افراد بدون شناخت وارد زندگی شدهاند و این باعث میشود خیلی از مسائل پیش بیاید که فکری هم برای آن نمیشود و همیشه هم در چند سال اخیر ادامه داشته است.
نظر خود را بنویسید