اول کلام؛ آرزو میکنم سال آینده برای مردم و جامعة ایران سال خوب و مبارکی باشد. در سالی که حالا تنها چند روز به پایان آن باقی مانده، آنچنان زخمی بر پیکر جامعه وارد شد که بعید است به این زودیها التیام یابد، سالی تلخ و یاسآور بود، به قول قدیمیها امیدوارم برود و دیگر بر نگردد، و در عوض، عزم و ارادهای کارساز در جامعه نضج بگیرد تا بلکه مردم با روحیة بهتری زندگی کنند.
دوم؛ در این مجال اندک، قصد بهارانهنویسی ندارم و اوضاع نابسامان امروز را تحلیل هم نمیکنم. و اصلا در توان صاحب این قلم نیست تا بگوید، اصلیترین مسئلة کشور و راه حل آن چیست؟ پاسخ به این پرسش را که البته بسیار هم مهم است، به خبرگان و فعالان عرصة سیاست وا میگذارم.
سوم؛ چون در حوزة رسانه اندک تجربهای دارم و در همة اوقات، به اقتضای کار رسانهای، مدام به خواندن و نوشتن مشغولم، اجازه میخواهم در آستانة سال جدید، به قدر یک اشاره و بلکه به قدر وسع خودم در این زمینه هشدار بدهم.
معتقدم برای انجام هر حرکت اصلاحی در جامعه، ما بیش از هرچیز دیگر، به رسانههای آگاهیبخش و تاثیرگذار نیاز داریم. رسانههایی که مدافع واقعی حقوق مردم، نهادهای مدنی و دولت باشند، این رسانهها اگر دروغگو نباشند و حرفهای باشند، طبیعتا اعتماد مردم را هم جلب میکنند. در این صورت به مقتضای نیاز دنیای جدید میتوان ادعا کرد ما به یک سرمایة اجتماعی بیبدیل دست یافتهایم، که با کمک آنها، جامعه را به ساحل آرامش رساند.
از سوی دیگر، تجربة نا آرامیهای اخیر نشان داد که در زمینة ظرفیتهای رسانهای هنوز بیش از حد تصور، ناکارآمد هستیم. معلوم شد مرجعیت رسانهای داخل را به کلی از دست دادهایم و دیری است که آن را به خارج از مرزهای کشور واگذار کردهایم.
مسلما این عقبماندگی و شلختگی در حوزة رسانه، ناگهانی و یکشبه به وجود نیامده است. سالهاست که با روشهای نادرست و سوء ظنهای بیجا، رسانهها را سرکوب کردیم و آنها را از حمایت قوانین و مقررات محروم کردیم تا از جایگاه واقعیشان رانده شوند. منظورم از حمایت، یارانه دادن نیست، بلکه کاری کردیم تا رسانهها از جایگاه واقعی و منزلت اجتماعی خود، فرو غلتند، تا جاییکه امروز سرمایهگذاری در حوزة مطبوعات به نازلترین سطح خود رسیده است، و این شیب ادامه دارد.
همچنین، در طول سالهای گذشته برای ایجاد رسانههای مطلوب که همپای رسانههای بزرگ دنیا باشند، فرصت سوزی کردیم تا عاقبت به شرایط نابهنجار کنونی رسیدیم که بسیاری از مردم مخاطب رسانههای خارجی شدهاند، و اعتمادی به داخل ندارند.
چهارم؛ در حالی که بسیاری از دانشآموختگان و فعالان کاربلد رسانه بیکار شدهاند، میبینیم غیرحرفهایها در فضای مجازی و رسانهای کشور میدانداری میکنند و از راه فروش خبر و شایعه درآمدهای عجیبی هم دارند. حاصل این وضعیت، باعث بیاعتمادی مزمن به رسانههای داخلی شده، و این روند هنوز هم به سرعت در حال افزایش است. و به عکس، رسانههایی که حرفهایترند و نسبت به منافع ملی دلسوزی بیشتری دارند، در معرض فروپاشی و انحلالاند.
پنجم؛ این ماجرا در مورد رسانههای محلی با شدت بیشتری جریان دارد، و سرمایهگذاری در این رشته مدتهاست که روند کاهشی دارد و بلکه منفی است. یه طوریکه عاقبت این وضعیت، میتواند منجر به زوال کامل نظام رسانهای محلی بشود. حال آنکه در دنیای امروز این نکته واضح است که مدیریت مطلوب جامعه در همة امور سیاسی، اقتصادی، امنیتی، اجتماعی و فرهنگی مقدور نیست، مگر اینکه به نهادهای رسانهای شایسته و قدرتمندی مجهز باشد.
ششم؛ این هشدار از باب گفتن و توجه دادن بود؛ نمیدانم گوش شنوایی هم هست یا نه؟! و سال دیگر قرار است در این حوزه چه اتفاقی بیفتد؟
نظر خود را بنویسید