گروه جامعه: روز چهارشنبه 19 بهمنماه، مراسم نکوداشت یک عمر فعالیت انقلابی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی حجتالاسلام و المسلمین محمدجواد حجتی کرمانی موسسه اطلاعات در تهران برگزار میشود.
حجتیکرمانی متولد 1311 کرمان از روحانیون باسابقۀ سیاسی است که سوابق طولانی مبارزاتی با حکومت پهلوی دارد. وی نخستین امام جمعه کرمان پس از انقلاب اسلامی، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی، عضو مجلس خبرگان رهبری و نماینده مجلس شورای اسلامی بوده است.
به بهانۀ برگزاری این مراسم در تهران، بخشی از گفتوگو با وی را که پیش از این در فصلنامه «جُنگِ هنرِ مس» منتشر شده را بازنشر میدهیم. این گفتوگو توسط مجتبی احمدی و امین شول سیرجانی انجام شده و متن کامل آن را میتوانید در شماره ۱۴ پاییز ۹۸ این فصلنامه بخوانید.
گفتوگو با حجتی کرمانی با محوریت بررسی دیدگاههایش در حوزۀ فرهنگ و شعر و ادبیات انجام شده است.
آقای حجتی، شما از روحانیانی هستید که شخصیتی چندوجهی دارید. هم فعال سیاسی بودهاید، هم اهل پژوهش و مباحث حوزوی هستید و هم دستی در حوزۀ فرهنگ و ادبیات و شعر دارید. علاقه داریم در این گفتوگو بیشتر دربارۀ علایق فرهنگی و ادبی شما پرسوجو کنیم. چگونه با شعر آشنا شدید و با آن انس گرفتید؟
آشنایی من با شعر، از پدرم شروع میشود. یکی از اشعاری که در یکی از کتابهای شیخعباس قمی ذکر شده، همیشه ورد زبان پدرم بود. مرحوم حاجشیخعباس، خودش هم در ادبیات عربی و فارسی، ید طولایی داشت. به هر حال، این علاقه از کودکی شکل گرفت. حاجشیخعباس قمی در یکی از آثارش این شعر جامی را آورده که:
زندهدلی از صف افسردگان
رفت به همسایگی مردگان
پشت ملامت به عمارات کرد
روی ارادت به مزارات کرد
حرف فنا خواند ز هر لوح خاک
روح بقا جست ز هر روح پاک...
کاینهمه از زنده رمیدن چراست
رخت سوی مرده کشیدن چراست
گفت: بلندان به مغاک اندرند
پاکنهادان تهِ خاک اندرند...
زنده شدم از نظر پاکشان
آب حیات است مرا خاکشان
این شعر را همیشه بر سر مزار پدرم و سایر بزرگان میخوانم. این آغاز آشنایی من با ادبیات و شعر بود. بسیاری از منظومهها را خواندهام؛ هم در شعر شاعران قدیم و هم شاعران معاصر؛ محدودیتی هم برای خودم قائل نبودم. البته، آنچه را که اینروزها بهعنوان شعر سپید چاپ میشود، نمیپسندم. اما در میان شاعران نوپرداز، آثار نیما، فروغ فرخزاد، اخوان و شاملو را خواندهام و اثر پذیرفتهام. مثلا آن شعر فروغ که میگوید: «تو میدمیّ و آفتاب میشود»؛ ببینید چقدر پراحساس است. اخوان هم خیلی بر من اثر گذاشته؛ خیلی مرید ایشان هستم؛ اما شعر «زمستان»ش خیلی غمافزا و نومیدانه است؛ در جایی نوشتهام که من برخلاف اخوان، بسیار امیدوارم.
به چند تن از شاعران معاصر اشاره کردید؛ آشنایی شما با شاعران قدیم، مثل حافظ و فردوسی و سعدی و مولوی و دیگران، چگونه شکل گرفت؟
من چون طلبه بودم، ابتدا بیشتر با مرثیهها آشنا شدم. برخی از مرثیههایی که ذاکران اهلبیت (علیهمالسلام) و طلبهها میخواندند، از مرحوم فؤاد کرمانی بود. ایشان شعرهای بسیار زیبایی برای امام حسین (علیهالسلام) دارد. یادم هست سیدجواد ذبیحی -که خداوند ایشان را هم رحمت کند- در ایام عاشورا معمولا در رادیوتهران از شعرهای فؤاد کرمانی میخواند. برخی اشعار ذاکران، از افراد دیگری مثل جودی و ناصرالدینشاه بود. خلاصه، این پیشینۀ ذهنی در من بود. از شاعران کهن هم، گلستان سعدی را خواندم و با حافظ هم آشنا بودم.
برگردیم به شاعران معاصر و شعر نو. این آشنایی از کجا شکل گرفت؟
من در زندان با شعر نو آشنا شدم. دفترهای شعر فروغ فرخزاد، اخوان ثالث و شفیعی کدکنی را میخواندم. گزیدهای از شعرهای فروغ فرخزاد، اخوان، آقای ابتهاج و دیگران را هم برای خودم نوشته بودم. من بسیار مرید آقای ابتهاج هستم. خیلی دوست دارم که با ایشان دیدار کنم. بسیار هم تحت تأثیر آثار و شخصیت خانمها سپیده کاشانی و طاهره صفارزاده هستم. در زمان ریاستجمهوری آیتالله خامنهای، ایشان بهدنبال آن بودند که زمینهای فراهم شود تا شعر مناسبی برای سرود جدید جمهوری اسلامی انتخاب شود. من هم آنزمان مشاور فرهنگی ایشان بودم. آقای خامنهای دستور دادند شعرا و آهنگسازان را دعوت کنیم. در آن دعوت، خانم سپیده کاشانی و مهرداد اوستا و دیگران هم حضور داشتند. وقتی خانم کاشانی در جوانی از دنیا رفت، برای ایشان گریه کردم و یک مقاله نوشتم در روزنامۀ اطلاعات که تیترش این بود: «مرگ سپیده را باور ندارم». آقای شفیعی کدکنی هم، که محقق یگانۀ عصر ماست و خوشبختانه با ایشان دیدار داشتم. آشنایی با این شعرا برای نسل امروز مهم است. نسل جدید باید بداند که این شاعران، هم اهل دیانت هستند و هم وطنپرستاند. مثلا شعری که اخوان در وصف مولا علی (علیهالسلام) دارد، نشاندهندۀ ارادت ایشان به علیابن ابیطالب است.
ما علاقه داریم در این گفتوگو به کوششهای شما در عرصۀ روزنامهنگاری و نویسندگی برای مطبوعات هم بپردازیم...
من از اینکه بهعنوان روزنامهنگار شناخته شوم هیچ خوشم نمیآید. روزنامهنگاری در افواه عمومی به معنی بیدقتی و غیرعلمی حرف زدن شناخته میشود. گاهی میگویند فلان مقاله، ژورنالیستی است؛ یعنی اینکه علمی و دقیق نیست. این ظلم به کلّ تاریخ روزنامهنگاری است، چون کسانی مثل دهخدا و میرزاده عشقی و میرزاصالح شیرازی پایهگذار آن بودهاند. مثلاً نشریاتی مانند توفیق در قبل از انقلاب، از مجلات تاثیرگذار در فرهنگ و ادبیات آن روزگار هم بودند. در زمان رضاشاه البته قلمها را شکستند، اما در دورۀ بعد یادم هست که نشریۀ «مرد امروز» را میخواندم و میدیدم که محمد مسعود چگونه با شجاعت، با اهل قدرت درمیافتد. یا روزنامۀ «باختر امروز» که متعلق به دکتر فاطمی بود، از نشریات اثرگذار بود. بعد از انقلاب هم، نمیتوانیم آثار نشریات را فراموش کنیم. البته، روزنامهنگاری در ایام بعد از انقلاب، دولت مستعجل بود. روزنامۀ «آیندگان» که بعدا تعطیل شد، یا روزنامۀ «جمهوری اسلامی» و «کیهان» و «اطلاعات» و «میزان» و... روزنامههای مؤثری بودند. تیراژ نشریات قبل از انقلاب بالا بود و این تا ایام بعد از انقلاب هم ادامه داشت.
خیلی ممنونیم آقای حجتی. در ابتدای گفتوگو گفتید که با شعر «زمستان» آقای اخوان ثالث خیلی موافق نیستید، چون خودتان همواره امید دارید. سؤال آخر ما این است که آقای حجتیکرمانی به چه چیزی امید دارد؟
یک دعا هست که من بعد از نماز صبح میخوانم. پدر ما هم همیشه آن را بعد از نماز میخواند. چکیده و مخلص کلام آن دعا میشود اینکه: من همهچیز را به خدا واگذار کردهام؛ «وَ أُفَوِّضُ أمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّاللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد». یعنی قرآن هم حرفش همین است. یا حافظ که میگوید: «کار خود گر به کرم بازگذاری، حافظ/ ایبسا عیش که با بخت خداداده کنی»... کسی که کار خودش را به خدا وامیگذارد، نمیتواند ناامید باشد. من الان بیش از هشتادسال سن دارم. از کودکی تا امروز، سختیهای بسیار فراوانی دیدهام. الان هم اگر مشکلات شخصیام را برای شما بازگو کنم، اینجا تبدیل به مجلس روضه میشود و شما مینشینید برایم گریه میکنید. اما من همیشه به لطف خدا امیدوارم.
نظر خود را بنویسید