محمد لطیفکار
روانشاد دکتر باستانیپاریزی تا زنده بود در میان اهل قلم و پژوهشگران، اعتبار و محبوبیت زیادی داشت. یک نمونۀ آن تمجید نویسندۀ والامقام محمدعلی جمالزاده است که در یکی از نامههایش دربارۀ او مینویسد: «هر صفحه از کتاب باستانیپاریزی، باب فیض و لذتی به رویم میگشاید... خوشحالم که پس از دهخدا، صاحب قلمی پیدا شده است، که آثار و نوشتهها و گفتههایش هم آموزنده و هم دلفریب است. هم درد را نشان میدهد و هم به ضرورت معالجه اشارات دارد و چه بسا نسخهی دوا را هم میدهد... ».
استاد باستانیپاریزی اگرچه علاقهای به مجالس قدردانی و گرامیداشت و جایزه نداشت، و هر بار هم که پیشنهاد برگزاری مراسم تجلیل از او مطرح میشد، به بهانههای مختلف از زیر بار چنین دعوتی شانه خالی میکرد. اما چندانکه انتظار میرفت، از او قدردانی لازم و درخور شان او انجام نگرفت. تا آنجا که میدانم در استان کرمان یکبار پیش از انقلاب، در دانشگاه و بار دوم در اوایل دهۀ هفتاد در شهر مس سرچشمه از ایشان تقدیر شد.
آخرینبار هم سیرجانیها پیشقدم شدند که حسرت آن به دل دوستدارانش ماند. نویسندۀ گرانقدر هوشنگ مرادیکرمانی مهرماه سال گذشته در گفتوگو با ماهنامه سرمشق، با اشاره به این موضوع میگوید: «باستانی پیش از انقلاب، مطالبی را نوشته بود که به مذاق بعضی از مسئولان انقلابی خوش نمیآمد. وقتی قرار شد در سیرجان برایش بزرگداشت بگیرند، من را هم دعوت کرده بودند؛ اما بعضی از مسئولان سیرجان، با آمدن او به این شهر مخالفت کردند! این را، بعدها، خود باستانیپاریزی برایم تعریف کرد».
دریغ است اگر زادگاه باستانیپاریزی جبران مافات نکند و از ادای دین به او که از سرمایههای بزرگ اجتماعی و فرهنگی این شهر بود، و هست، غفلت ورزد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
نظر خود را بنویسید