محمد لطیفکار
استاد مهران رضاپور بیش از هرچیز به کارهای قلمزنیاش شهرت دارد. حالا حدود هفت ماه است با تاسیس کارگاه قلمزنی در بازار تاریخی قلعهمحمود توانسته است سکوت دلهرهآور این بازار را بشکند. عصر یکشنبه وقتی که برای دیدن او به آنجا رفتم از اینکه میدیدم کمکم این بازار جان میگیرد، خوشحال شدم. با اینحال به گمان من تا روزی که این بازار به یک گذر واقعی صنایعدستی تبدیل شود و رفتوآمدهای زیادی در آن، جان بگیرد، هنوز خیلی راه طی نشده و کار ناتمام باقی مانده است.
امیدوارم حالا که رضاپور پیشقدم شده است، شهرداری و میراثفرهنگی و سایرهای نهادهای مسئول او را تنها نگذارند، و برای اتمام طرح احیاء این بازار تا دیر نشده، همتی بزرگ به خرج بدهند.
باری؛ به بازار رفتم تا با استاد رضاپور گپوگفتی داشته باشم. او علاوه بر تدریس در دانشگاه، در حوزۀ نگارگری و تذهیب نیز فعال و صاحبنظر است، اما صنایعدستی و قلمزنی برای او چیز دیگری است. نگاه متفاوت و سرسختانهای به صنایعدستی استان کرمان دارد. او در این بازار تاریخی با مشقت ایستاده است تا بلکه این بازار احیا شود و کرمان صاحب یک مرکزیت قوی دیگر در عرضۀ صنایعدستی بشود. رضاپور در اینجا به آموزش و تولید کارهای هنری مشغول است. فرصت را غنیمت دانستم و با او دربارۀ برخی مسائل صنایعدستی گپوگفتی داشتم، که در ادامه میخوانید.
آقای رضاپور صنایعدستی کرمان به چه میزان برای گردشگران خارجی جذاب است یا به عبارت دیگر، فکر میکنید آنها چقدر طرفدار صنایعدستی کرمان هستند؟
صنایعدستی کرمان در واقع پتانسیل خیلی قدرتمندی دارد که میتواند مطرح شود، اما نباید خودمان را گول بزنیم. متاسفانه در دهههای اخیر، جوی که بر صنایعدستی کرمان حاکم بوده به شکلی نبوده که هنرمندان این حوزه به فکر خلاقیت باشند و مقداری صنایعدستی خود را بهروز کنند. در روشها، شکلها و حتی مواد اولیۀ همیشگی باقی ماندهاند و این مقداری دلزدگی ایجاد میکند. خصوصا الان که خیلی جاها روی صنایعدستی کار میکنند و سعی میکنند کاربردهای جدید برای آن تعریف کنند و آن را از جنبۀ تزئینی در بیاورند و جنبۀ مفید بودن به آن بدهند، کرمان متاسفانه در این زمینه خوب عمل نکرده و به نظر من این خیلی زیاد به موقعیت صنایعدستی کرمان لطمه زده است. اما این پتانسیل خیلی قدرتمند در آن وجود دارد که این هنرها تبدیل به یکسری اشیاء کاربردی بشوند، به شکلی که هم جذاب باشند و هم برآورندۀ یک نیاز در کسانی که میخواهند آن را بخرند، که این نیاز میتواند تزئینی باشد، یا یک نیاز کاملا کاربردی. صنایعدستی کرمان این امکان را دارد، منتها جوی که الان وجود دارد، بچههای صنایعدستی قبل از اینکه دغدغۀ مفید بودن هنر را داشته باشند، دغدغۀ فروش را دارند و سعی میکنند روی کارهایی که راحتتر فروش میرود، سرمایهگذاری و تولید کنند که این به صنایعدستی لطمه زده است، و امیدوارم این جو، یک زمانی عوض شود.
صنایعدستی یک بخش تولید دارد و یک بخش عرضه؛ شما الان کرمان را در بخش تولید و عرضه چطور میبینید؟ آیا تولید فعلی، پاسخگوی نیاز کسانی که صنایعدستی کرمان را مطالبه میکنند، هست و سرمایهگذاری لازم در این زمینه انجام میشود؟ و عرضۀ این محصولات در داخل و خارج استان چگونه است؟
همانطور که گفتم صنایعدستی کرمان پتانسیل خیلی بالایی دارد. تنوع صنایعدستی کرمان خیلی زیاد است، کارهای مختلفی در حال انجام است و با توجه به اقلیم کرمان، مواد اولیۀ مختلف، از سنگهای قیمتی تا حصیر، در اختیار هنرمندان قرار دارد که شاید در جاهای دیگر به این وسعت و گستردگی نباشد. اما مشکلی که الان وجود دارد این است که متاسفانه ارتباط بین خریدار و فروشنده یا تولیدکننده، ارتباط خیلی کمرنگی است. برای اینکه در کرمان با وجود اینکه میتواند یک استان گردشگرپذیر باشد، صنعت گردشگری آنچنان رونقی ندارد و به دلیل دوری از مرکز و بسیاری از جاهای دیگر، هنرمندان صنایعدستی کرمان در جریان خواستها، نیازها و سلیقۀ سایر مردم هم قرار نمیگیرند. به همین دلیل هنرمندان در جریان تولید باکیفیت، اما یکسان و یکنواختی قرار گرفتهاند که ضربهزننده است.
وضعیت عرضه بسیار بدتر از تولید است. در تولید جای امیدواری بسیار زیادی وجود دارد، اما در زمینۀ عرضه متاسفانه هیچ کاری برای آموزش هنرمندان صنایعدستی انجام ندادهایم که محصول خودشان را چگونه عرضه کنند. هنرمند این را نمیداند که البته مقداری طبیعی است، زیرا هنرمند باید تولید کند و مسالۀ عرضه را کسان دیگری باید مد نظر داشته باشند و برای آن زمینهچینی کنند، به صورتی که هم مصلحت هنرمند حفظ شود و هم کسی که این خدمات را انجام میدهد فایده ببرد. الان یک رابطۀ یکطرفه شده، یعنی هنرمند تولید میکند، کمترین میزان سود متعلق به هنرمند است و بیشترین میزان سود متعلق به دلالی است که عمدتا هم کرمانی نیستند. متاسفانه دستگاههای دولتی ما بهخصوص میراثفرهنگی که متولی این موضوع است، برنامهای برای آموزش هنرمندان ندارد که چطور کارشان را عرضه کنند. نهایت کاری که میراث فرهنگی انجام میدهد برگزاری یکسری نمایشگاه است که هزینۀ برگزاری نمایشگاهها معمولا، همیشه نه، از خود هنرمند گرفته میشود و فقط فضایی در اختیار آنها قرار داده شده و گفته شده با این شرایط میتوانید کارتان را عرضه کنید. اما هنرمند ما هیچگونه آموزشی در این زمینه نمیبیند که کارش را به چه شکلی ارائه بدهد و به چه شیوهای تولید کند که هدفمند باشد، و به همان آموزشهایی که در زمینۀ تولید از استادش و یا در آموزشگاهها فراگرفته و یا سینهبهسینه به او رسیده اکتفا میکند و در نتیجه، افق روشنی جلوی چشم هنرمند باز نمیشود. با اینکه صنایعدستی الان در تمام دنیا ارزش و قیمت بالایی دارد ما شاهدیم که در کرمان، آنطور که باید و شاید نیست، و متاسفانه در بسیاری موارد، این را میبینیم و میفهمیم که صنایعدستی تولید کرمان در شهرهای دیگر و به نام شهرهای دیگر به فروش میرسد.
چه اشکالی دارد، اگر کسی در تولید صنایعدستی سرمایهگذاری میکند، کسانی هم باشند که آن را در بازارهای داخلی و حتی خارجی عرضه کنند؟
اگر توسط هنرمندان، تشکلها و شرکتهایی ایجاد شود که بتوانند این کار را انجام دهند و یا یک آدم کاربلد که کار را میشناسد و سرمایه هم دارد، این شرایط را بهوجود بیاورد، خیلی عالی است. اما دلالان، صنایعدستی را از هنرمند ارزان میخرند و جاهای دیگر بفروش میرسانند و حتی به نام منطقهای که تولید میشود هم به فروش نمیرسد. اینکه کسی کار را از هنرمند بخرد و جای دیگر بفروشد به شکلی که یک رابطۀ برنده-برنده ایجاد شود، هم هنرمند برنده باشد و هم کسی که سرمایهگذاری کرده است، بسیار عالی است. اما رابطۀ یکطرفۀ برنده-بازنده در نهایت منجر به نابودی طرف بازنده و حتی خود برنده میشود. ما این قضیه را قبلا هم داشتیم. در زمینۀ فرش، یک زمانی کرمان بهترین فرش دنیا را تولید میکرد خیلی هم عالی بود، اما اگر تاریخ فرش را بخوانید متوجه میشوید که قالیبافان در بدترین شرایط زندگی میکردند، کمترین سود را میبردند و حقوق بسیار کمی به آنها داده میشد و سود، متعلق به کسی بود که سرمایه را در اختیار آنها قرار داده بود. در نهایت به اینجا رسید که قالیباف برای اینکه تولید بیشتری داشته باشد و سود بیشتری ببرد، دست به تقلب در بافت فرش زد و نتیجۀ آن، افت اعتبار جهانی فرش شد. بهمرور زمان، وضعیت بهگونهای پیش رفت که دیگر کسی فرش کرمان را نخرید و نتیجۀ آن صدمهای بود که به همۀ کسانی که دستاندرکار صنعت فرش بودند، وارد شد. اگر رابطۀ برنده-بازنده در صنایعدستی حاکم بشود، هم هنرمند لطمه میخورد، هم کسی که سرمایهگذاری کرده و هم جامعه.
من نمیخواهم وارد این مقوله بشوم زیرا بحث گسترده است و وقت ما هم محدود؛ ولی شما اشاره کردید به اینکه دلالان، صنایعدستی را ارزان میخرند. اگر شخصی که تولیدکننده است میتواند جنسش را با قیمت بیشتری بفروشد، دلیلی ندارد که آن را به دلال بدهد، حتما اشکالی در عرضۀ محصول تولیدی او وجود دارد و توانایی این را ندارد که خودش، این کار را انجام بدهد، در نتیجه شخصی که از بیرون آمده و در این زمینه سرمایهگذاری کرده محصول تولیدی را میخرد. و البته آن اشکالی که شما اشاره کردید هم وارد است که صنایعدستی را به نام کرمان ارائه نمیکند. اما مطمئنا او ارزان نمیخرد و زمان خرید، محصول تولید شده را به قیمت میخرد. دربارۀ فرش هم، معتقدم آن زمان، همان افرادی که سرمایهگذاری کردند باعث رونق فرش شدند، طراحان را به خدمت گرفتند و تجارت فرش را رونق دادند. اما زمانی که آنها حذف میشوند، میبینیم تولیدکنندههایی که در سراسر استان پراکنده بودند دیگر هیچوقت نمیتوانند تولیدات خود را به بازارهای داخل و خارج عرضه کنند و به دنبال آن، فرش دچار مشکلاتی میشود. استثمار سرمایهگذاران البته باید نقد شود، اما نباید مشکل فرش را مربوط به آنها دانست، اتفاقا باید در همۀ رشتهها سرمایهگذار باشد، و سود هم ببرد، مگر غیر از این است؟
من در صحبتهایم به این موضوع اشاره کردم. اینکه کسی سرمایهگذاری کند و سود ببرد نه تنها بد نیست که خیلی هم عالی است، این کار یک حمایت از هنرمند است که نتیجۀ خیلی خوبی میتواند داشته باشد. اما در جایی مانند کرمان، رابطه یکطرفه تعریف میشود. اگر رابطهای تعریف شود که در آن منفعت تولیدکننده و سرمایهگذار، هر دو لحاظ شود، خیلی عالی است، اما اگر رابطهای تعریف شود که این وسط بیشتر منفعت متعلق به سرمایهگذار باشد و تولیدکننده در حدی دریافت کند که فقط زنده بماند، درست نیست. در بسیاری از جاها ما این رابطه را شاهد بودیم و لطمه هم وارد شده است. مساله سر این است که میتوان سازوکاری پیدا کرد، به شکلی که تحولی در صنایعدستی کرمان صورت بگیرد.
این سازوکار چیست؟ در گذشته سرمایهگذاران عمدهای در حوزۀ شال یا فرش فعالیت میکردند و دهها کارگاه هم داشتند که کار تولید میکردند. اما الان چنین افرادی وجود ندارند.
نه اینطور نیست. سرمایهگذار وجود دارد. زمانی که شالبافی در کرمان رونق داشت چه کسانی شالبافی میکردند؟ بافندهها از یک قشر ضعیفی بودند که امکان درآمدزایی برای خودشان را نداشتند و چارهای نداشتند جز اینکه با هر قیمتی که به آنها میگفتند، پشت دستگاه شالبافی بنشینند. مجبور بودند. اما در دورۀ کنونی این اجبار را نداریم. بنابراین اگر بخواهیم بهعنوان مثال صنعت شالبافی را رونق بدهیم، سرمایهگذار وجود دارد. باید یک سازوکاری پیدا بشود که آن سرمایهگذار سود ببرد و بافنده هم آنقدری سود ببرد که راضی باشد پشت کار بنشیند. الان ببینید چه کسانی پته میدوزند؟ هرچند در حال حاضر وضعیت پته رونق گرفته، اما به شما اطمینان میدهم که این رونق خیلی طول نمیکشد و به احتمال خیلی قوی ما در آیندۀ نه چندان دور شاهد از بین رفتن پته خواهیم بود، مگر اینکه چارهاندیشی شود. زیرا کسانی که پته میدوزند، معمولا آدمهایی از قشر فقیر هستند و راه دیگری برای کسب درآمد در اوضاع اقتصادی فعلی ندارند. در نتیجه فرد پتهای که دوخته شده را با قیمت خیلی پایین میفروشد. پتهای که دو هفته و گاه یکماه روی آن کار میشود با قیمتی به فروش میرسد که با پول آن حتی پنج کیلو برنج هم نمیتواند بخرد، در نتیجه کیفیت پته به مرور زمان پایین میآید مگر اینکه عدهای باشند که فارغ از مسائل مالی، به جنبۀ هنری پته نگاه کنند و سعی کنند این هنر را زنده نگه دارند که خوشبختانه یک گروه تشکیل شده است، اما اینها تا کجا میتوانند ادامه بدهند. اقتصاد در هنر خیلی اهمیت دارد. اگر یک هنرمند از طریق کاری که انجام میدهد نتواند زندگیاش را بگذراند خواهناخواه مجبور میشود آن را کنار بگذارد. وقتی اوضاع اقتصادی خوب نیست، دو حالت پیش میآید یا هنرمند مجبور میشود از کیفیت کارش بزند و در عوض سرعت کار را بیشتر کند که بتواند با تولید بیشتر هزینههایش را دربیاورد، یا مجبور است آنقدر کیفیت را بالا ببرد تا قیمت بالا برود و برای او بهصرفه باشد که در آن حالت، احتمال فروش محصول تولید شده، کمتر است. صنایعدستی کرمان در حال دچار شدن به یکچنین بنبستی است، اما راه برونرفت از این بنبست وجود دارد و میتوان کاری کرد که همۀ طرفین معامله، خریدار، فروشنده و سرمایهگذار که نقش واسطه را دارد، سود ببرند.
این راهی که شما میگویید، مخصوص کرمان است یا کل ایران؟
این مربوط به تمام ایران است، اما در کرمان و استانهایی مانند سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی، این قضیه یک مقدار جدیتر است به دلیل اینکه دولت در این زمینه سرمایهگذاری نکرده و یا برنامهای پیاده نکرده که یک مدت از هنرمند حمایت کند تا او بتواند جای خود را پیدا کند. زمینههای فروش اثر هنرمند هم فراهم نشده است. در حال حاضر تعداد زیادی تولیدکننده در کرمان در حال فعالیت هستند و زیبا هم کار میکنند. باید به این افراد در ابتدا آموزشی داده شود و اعلام کنند که بازار کشوری طالب یک نوع خاص از صنایعدستی کرمان است. هنرمند نمیتواند برای بازاریابی به آن کشور سفر کند، اما در خانهاش میتواند کار تولید را انجام دهد. باید یک تحقیقات اینچنینی برای هنرمند انجام بدهند و اعلام کنند که اینجا زمینۀ فروش فراهم است و بعد، از سوی دیگر، هنرمند را حمایت کنند که بتواند با کمترین هزینه در نمایشگاه شرکت کند و در این نمایشگاهها مشتری و ارتباطات خود را پیدا کند. زمانی که این ارتباط شکل گرفت دولت دیگر میتواند کاملا پای خود را کنار بکشد و هنرمند وارد بازار جهانی شده است. هم یاد گرفته، هم متوجه نیازهای بازار روز جهانی شده، و هم اینکه از لحاظ اقتصادی به یک درجۀ خوبی رسیده است که میتواند ادامه بدهد.
شما خیلی تاکید بر این دارید که دولت مداخله کند و نقش حمایتی داشته باشد. اما اهل اقتصاد معتقدند دولت نباید در اقتصاد دخالت کند و باید اجازه دهد بازار راه خودش را پیدا کند. اما اگر منظورتان نهادهای واسط هستند، این مسالۀ دیگری است.
این کاملا درست است و حرف شما را قبول دارم. من به سیستم دولتی خصوصا آنچه که در کرمان وجود دارد به هیچعنوان امیدی ندارم و اصلا روی اینها نمیتوانم حسابی باز کنم به دلیل اینکه در سالهای اخیر دیدهام که چطور بوده است. هرجا که دولت دخالت کرده اوضاع بدتر شده و بهتر نشده است. اینکه در صحبتهایم به دولت اشاره کردم، لزوما بخش دولتی نیست. هنرمندان باید به این بینش برسند که خودشان زمینههای این کار را فراهم کنند. اما از سوی دیگر میبینیم که دولت در تمام امور دخالت میکند. بهعنوان مثال کسی که میخواهد یک کارگاه تولید صنایعدستی دایر کند اگر بخواهد کارگر بگیرد با اولین مسالهای که مواجه میشود موضوع بیمه و قانون کار است که به شکل اشتباهی از کارگر حمایت میکنند، یعنی به قیمت حمایت از کارگر، کارفرما را نابود میکنند. در چنین وضعیتی به هرحال طرفحساب ما دولت است، اگر دولت دست برمیداشت و سازوکار هم به شکلی بود که بخش خصوصی میتوانست در این جریان دخالت کند و کار را انجام بدهد که ما اصلا دچار این مشکلات نبودیم. یا به طور مثال، الان فرض کنید کسی بخواهد در یک نمایشگاه خارج از کشور شرکت کند. کارها را انجام میدهد، غرفه اجاره میکند و هزینهها را میپردازد، اما بعد به دلیل مسائل سیاسی که پیش میآید، اجازه نمیدهند برود. این دخالت دولت است که به شکل غیرمستقیم این کار را انجام میدهد. یا قانون میگذارند که فعالیتهای فرهنگی و صنایعدستی مشمول مالیات نمیشود اما کافیست یک نفر کمی ناوارد باشد و مثلا فراموش کرده باشد اظهارنامه را پر کند، ناگهان برای او مالیات سنگینی میآید و هرچه هم بگوید که یکسوم مالیاتی که قرار است بپردازد، درآمد هم نداشته است، راه به جایی نخواهد برد. این شکست، ناشی از دخالت دولت است. حالا دولت اگر میخواهد دخالتهای منفی داشته باشد، دخالت مثبت هم داشته باشد. اگر قرار است از این هنرمند مالیات گرفته شود، باید زمینهای را هم فراهم کند که این فرد بتواند درآمد داشته باشد.
و دخالتهای مثبت دولت علیالقاعده باید از طریق، اداره میراثفرهنگی که متولی این بخش است انجام بشود.
میراثفرهنگی طی سالهای اخیر، دخالت مثبتی که منجر به بهبود وضعیت هنرمند بشود، نداشته است. با اینکه معتقدم در بخش اداری معاون صنایعدستی کرمان کسانی هستند که هم دلسوز هستند و هم واقعا دلشان میخواهد کاری انجام شود، اما به دلیل شرایطی که وجود دارد دستشان بسته است. نهایت کاری که دولت انجام میدهد، که البته به خودیخود بد نیست، اما چون به شکل درست انجام نمیشود، نتیجۀ منفی برای هنرمند دارد، پرداخت تسهیلات به شکلی است که هنرمند در نهایت بدهکار میشود و میزان بدهی او افزایش مییابد! یعنی هنرمندی که آموزش ندیده به چه شکل تولید کند، یا برای چه تولید کند، هنرمندی که آموزش ندیده کارش را به چه صورت عرضه کند و یا چطور از فضای مجاز برای معرفی کارش در کل دنیا استفاده کند، تسهیلات را دریافت میکند و مثلا با آن ماشین میخرد و یا بابت بدهیهای دیگرش هزینه میکند و چون تولید یا فروش ندارد تنها یک بدهی جدید به بدهیهای قبلی او اضافه میشود. وقتی هدفمند کار نمیشود نتیجۀ آن برای هنرمند منفی خواهد بود.
و به نظرتان چه کسی باید این موضوع را اصلاح کند؟ آیا این رشتۀ کسبوکار و هنر، به یک نهاد واسط مانند خانۀ صنایعدستی استان احتیاج ندارد تا اموری مانند آموزش یا ایجاد بازار فروش را دنبال کند؟ مسلما یک دستگاه دولتی هم نمیتواند. البته دولت باید این آمادگی را داشته باشد تا کمکهایش را به درستی برای رشد این جامعه تعریف کند. دربارۀ چنین تشکلی که با دولت یا سایر نهادهای ذیزبط تعامل داشته باشد، چه نظری دارید؟
ما بسیار به چنین نهادی احتیاج داریم. بعضی نیازهای انسان، آشکار است و یکسری نیازهایی هم وجود دارد که پنهان هستند. یعنی نیاز هست، اما کسانی که درگیر این مساله هستند متوجه نمیشوند که به آن نیاز دارند تا زمانی که برای آنها ایجاد شود. وقتی که چنین تشکلی ایجاد شود تازه متوجه میشوند که تا قبل از این، چگونه کار میکردند. ما به یک چنین تشکل قدرتمند و فراگیری که بتواند افق گستردهتری را ببیند، نیاز داریم تا ضمن اینکه با بخش دولتی تعامل دارد، اما دولتی هم نباشد و تفکر دولتی را هم نداشته باشد و به شکلی هم باشد که همۀ هنرمندان و کسانی که در این جریان ذینفع هستند، در این تشکل یک نقش و منفعتی داشته باشند. در حال حاضر ما چنین تشکلی نداریم...
منظورم از خانه، تشکلی است که خودش فعالیت کسبوکاری ندارد و در تعامل با دولت و اعضا به دنبال حل مشکلات مجموعه باشد.
تا جایی که اطلاع دارم یک جامعۀ تخصصی صنایعدستی توسط هنرمندان و با هدایت میراث در کشور در حال شکلگیری است و امیدوارم این جامعه بتواند جهتدهی کند. در کرمان هم من خیلی به خانۀ هنرمندان امید داشتم که پا بگیرد و ما بتوانیم آنجا خانۀ صنایعدستی یا هنرهای سنتی را متشکل از هنرمندان مختلف پایهگذاری کنیم و دنبال این نباشیم که فعالیت اقتصادی داشته باشیم که برای ما کسب درآمد اولویت باشد، بلکه به دنبال این باشیم که با کمک خود هنرمندان که خوشبختانه تعداد افراد دانشگاه رفته و اساتید دانشگاهی این بخش هم قابل توجه است، بتوانیم یکسری استانداردهایی را برای تولید صنایعدستی تعریف کنیم که تولید این محصولات جهت مثبتتری در کرمان داشته باشد، و شناسنامه صادر شود.
آقای رضاپور، ما الان یک مرکزیتی در کاروانسرای گنجعلیخان برای عرضۀ صنایع دستی داریم که آنجا آموزش هم داده میشود، اما اخیرا دیدم که شما در بازار تاریخی قلعهمحمود، بازاری که سالهاست میخواهند آن را احیا کنند اما هنوز ناتمام باقی مانده است، با یک ریسک بسیار بالایی کسب و کار تازهای راه انداختهاید، آموزش میدهید، کار تولید میکنید و احتمالا عرضه هم دارید. فکر میکنید این بازار در آینده به مرکزیتی برای عرضۀ صنایعدستی کرمان تبدیل میشود؟
آمدن من به این بازار در وهلۀ اول به این دلیل بود که در حد خودم سعی کنم این بازار از تخریب و فروپاشی بیشتر نجات پیدا کند و فکر کردم اگر من بتوانم چند نفر را به این محیط بکشانم که در آن رفتوآمد داشته باشند این بازار بهمرور زمان، یک مقدار بیشتری مورد توجه قرار میگیرد و شاید اقداماتی صورت بگیرد که این بازار را مرمت کنند. از طرف دیگر مدت زمان زیادی است که طرح بازار تصویب شده و در شورای شهر، شهرداری و میراثفرهنگی به این اجماع رسیدند که بازار قلعهمحمود به گذر صنایعدستی تبدیل شود. در این بازار 145 حجره وجود دارد که میتوان آنها را مرمت کرد و در اختیار هنرمندان جوان صنایعدستی قرار داد که کار کنند، آموزش بدهند، تولید کنند و عرضه کنند.
اما چند استاندار، مدیرکل میراثفرهنگی و شهردار آمدند و رفتند و هنوز این طرح مرمت و احیاء بازار به طور کامل اجرا نشده است.
باید سعی خودمان را بکنیم.
شما باید دلسوز صنایعدستی باشید یا دلسوز آثار تاریخی که فکر میکنید این مکان در حال تخریب مناسب است؟
اینها از هم جدا نیست. هویت واقعی کرمان را چه چیزهایی تشکیل میدهد؟ وقتی کرمان را میخواهید برای یک خارجی توصیف کنید، چگونه این کار را انجام میدهید؟ از چه چیزهایی اسم میبرید؟ صنایعدستی و مکانهای تاریخی و فرهنگی از هم جدا نیستند. اگر بخواهیم دو نگاه متفاوت نسبت به این موضوع داشته باشیم، اشتباه بسیار بزرگی است. اگر من در بازار قلعهمحمود یک اثر قلمزنی خلق کنم که از نقوش سنتی کرمان گرفته شده است، گردشگری که به این بازار میآید، آیا دلش نمیخواهد چیزی را بخرد که هویت اینجا را تعریف کند؟
بحث من این است که این بستر اکنون فراهم نیست. بهطور مثال، مگر گردشگر خارجی به این بازار تاریخی که بیشتر مغازههایش تعطیل هستند، میآید؟
گاهگداری میآید. خیلی کم، ولی میآید. مساله این است که من نمیتوانم صبر کنم اول گردشگر بیاید و بعد من کار کنم. این اشتباه است و یا حداقل من چنین آدمی نیستم. من سعی خودم را میکنم و در هفت ماهی که من آمدم، البته جمع دیگری هم هستند، و کارم را شروع کردم و به دلیل آموزش، تعداد قابل توجهی آدم آنجا رفتوآمد میکنند، شاهد این هستم که برخلاف قدیم که بهندرت گردشگری از شهرهای دیگر یا از خود کرمان به این بازار میآمدند، الان هر روز مراجعهکننده داریم و حتی عدهای میگویند دفعۀ اولی است که به این بازار میآیند و از وجود آن خبر نداشتند. وقتی جایی رفتوآمد بشود، بیشتر دیده میشود و مورد توجه قرار میگیرد و امیدوارم بلایی که سر بازار میدان قلعه آمد و کلا آن را به اتباع خارجی سپردند، برای بازار قلعهمحمود اتفاق نیفتد. بازارهای تاریخی قلب و هویت شهر هستند؛ خصوصا یک شهر با قدمت تاریخی مانند کرمان. یادمان باشد بازار قلعهمحمود 900 سال قدمت دارد.
من علاقۀ شما را به بازار تاریخی قلعهمحمود هم درک میکنم و هم ارج میگذارم. منتها حرف من این است، این بازار که چالشهای ایمنی دارد و مرمت آن ناتمام مانده و با توجه به شکل ظاهری آن که ناتمام است، اگر تکمیل نشود و تبدیل به یک گذر واقعی نشود و به همین صورت ادامه پیدا کند، جای افتخارآمیزی نیست که از دیگران بخواهیم که بیایند، اینجا را ببینند و اظهار کنند از چنین مکانی خبر نداشتهاند.
من قبول دارم. ولی من هنرمند که دغدغۀ یک مکان تاریخی را هم دارم، چه کاری باید انجام دهم؟ دست روی دست بگذارم تا شاید میراثفرهنگی زمانی به این نتیجه برسد که این مکان ارزش حفظ کردن دارد؟ من باید سعی خودم را بکنم.
به جز اینکه به بازار قلعهمحمود رفتید چه کار دیگری انجام دادید؟ البته گفتم که ریسک بزرگی برای کسبوکار خودتان کردید. اما چقدر امیدوار هستید که اینجا متحول بشود و به یک مکانی که رونق هم بگیرد ، تبدیل شود؟
من حسابی که باز میکنم روی فعالیت خودم هست. سعی کردم به شکلی کار کنم که زندگی خودم تا جایی که امکان دارد، لطمۀ کمتری ببیند. زیرا به هر حال، لطمه میخورم. من از بخشی از درآمد خودم گذشتم و هیچ منتی هم سر کسی ندارم. اینکه میگویم گذشتم، نمیخواهم جنبۀ منفی داشته باشد. برای اینکه احساس میکنم بازار تاریخی قلعهمحمود ارزش این را دارد که آدم یکچنین کاری را برای آن انجام دهد. در مدتی که آمدم با چند نشریه مصاحبه کردم. از دوستانی که در صدا و سیما بودند خواهش کردم و آمدند دربارۀ این بازار برنامه درست کردند، پخش شده و همینها باعث شده که مقداری رفتوآمد در بازار بیشتر شود. با آدمهای مختلف ازجمله شهردار صحبت کردم که در جریان این مسائل بوده و میخواهد اقداماتی را انجام بدهد، برای اینکه این بازار از وضعیت فعلی خارج شود. با کسانی که فکر میکردم شاید تریبونی داشته باشند که صدای این بازار را به گوش جامعه برسانند و همچنین هنرمندان مختلف صحبت کردم تا دغدغۀ حفظ این بازار در بین مردم جا بیفتد.
آقای رضاپور، قرار است از این به بعد پروانۀ فعالیت صنفی فروشگاههای صنایعدستی از طریق میراثفرهنگی صادر شود، در اینباره چه نظری دارید، آیا این موضوع را مثبت ارزیابی میکنید؟
در کل به نظرم این اتفاق بسیار خوبی است، زیرا طبیعتا هنرمندان صنایعدستی احساس میکنند که یک متولی دارند، صدور پروانه توسط صمت یک حالت دوگانگی دارد، مجوز ما را جای دیگری میداد اما ادارۀ ما جای دیگری بود. معاونت صنایعدستی هم به هر حال کسانی هستند که هم هنر را میشناسند، هم هنرمندان و صنایعدستی را و قطعا صلاحیت بیشتری برای صدور مجوز نسبت به صمت دارند و مسلما ارزشگذاری که روی کارها میشود، میتواند به شکل حرفهایتری باشد. و همچنین میتوانند زمینۀ حضور هنرمندان را در نمایشگاهها بهتر فراهم کنند. من حتی عقیده دارم مقداری این کار دیر انجام شده و ایکاش چند سال زودتر اتفاق میافتاد. یکسری کارها، ازجمله استانداردسازی صنایعدستی که معاونت صنایعدستی باید انجام دهد هم معطل مانده و ایکاش این موارد را هم زودتر تعیین تکلیف میکردند. به عنوان مثال، امروز اگر کسی بخواهد یک پته بخرد نمیداند باید از کجا آن را تهیه کند، یا پته خوب چه ویژگیهایی دارد یا قیمتی که ارائه میشود آیا قیمت واقعی پته است یا خیر؟ جایی نیست که آثار را درجهبندی یا استانداردسازی کند و برای آنها شناسنامه صادر کند. این موارد نقاط ضعفی است که جزو وظایف معاونت صنایعدستی است، و باید دنبال شود.
نظر خود را بنویسید