سیدمحمدعلی گلابزاده
سرانجام شهرستان جیرفت و سایر مناطق جنوبغربی، یعنی همان هند کوچک ایران که جانمایۀ حیات اقتصادی و تاریخی کرمان و پشتوانۀ محکمی برای کشور بهشمار میرود، از پیکرۀ کرمان جدا شد و چهرۀ استان بهخود گرفت، اقدامی که ـ درست یا نادرست ـ آرزوی مردم جنوب را برآورده ساخت و مردم کرمان را با این شادی و سرور همراه نمود، شادی، به انگیزۀ مشارکت در خوشحالی این مردم والاّ بر آنچه به عنوان پارهپاره شدن تاریخ کرمان بزرگ مطرح است، گریانیم و اشک حسرت میریزیم، زیرا هزاران سال است که مجموعۀ استان بزرگ کرمان، دست در دست هم فراز و فرودها را پیمودهاند، در شادیها و غمها شریک یکدیگر بودند و کرمان، همواره میبالید که «سعادتی است تو را داشتن که من دارم».
امروز هم اگر بغضمان را فرو میخوریم و هقهق گریههامان را برملا نمیکنیم، تنها با این خوشحالی است که نام کرمان، همچنان زیب و زیور این منطقه بوده و «استان کرمانجنوبی» در جوار «استان کرمان» مرکزی همچنان سر بر شانۀ یکدیگر دارند و هر دو نام عزیز و بزرگ «کرمان» را زیب و زیور خود قرار دادهاند.
یقین دارم مردم خونگرم و حقشناسی که اینجانب قریب دو سال خدمتگزار آنها در فرمانداری جیرفت بودم و با روح بزرگ مردمانش آشنا هستم ـ نامی جز این را برنخواهند یافت.
برای روشن شدن موضوع، بیان این اصل را بایسته میدانم که هیچ افتخاری برای کرمان و کرمانی، بالاتر از این نیست که نام بزرگش بر پیشانی تاریخ رقم خورده و صدای پای مردمان فهیم و اندیشمند آن از کوچههای کنارصندل جیرفت و تپهیحیی بافت و تلابلیس بردسیر و شهرک صنعتی شهداد و قلعهسنگ سیرجان و ارگ بم و... به گوش میرسد. نیاکان فرزانهای که از یکسو «انمرکار» پادشاه «ارت» ریزهخوار خوان نعمتش بود و درخواست کرد تا هنرمندان سنگتراش جیرفت، برای تزئین کاخهایش او را یاری دهند، از سوی دیگر نعمت خط، به عنوان آغاز حیاتِ تازه در زندگی بشر را به جهان ارمغان سازد، برای اولینبار در تاریخ جهان به صنعت ذوب مس دست یابد، جواهرات ساخت شهدادیهایش، در بینالنهرین و دیگر تمدنهای آن روز دل از عارف و عامی ببرد، درفش پنجهزار سالهاش، حدیث اقتدار و بزرگی کرمان را بر بام زمان آواز دهد، بوی ادویه و فلفل و زیره، در جایجای راه ادویه و فلفل بهعنوان بخشی از راه ابریشم، مشام جان را پر کند، حکایت مظلومیت زنانش، بر سینۀ قلعهسنگ، حک شود، روایت بزرگیهای مُلک و ملتش بر صحیفۀ خشتهای خام ارگ رقم خورد و... اینگونه تاریخ بزرگیهایش نوشته شود.
امروز یکی از حسرتهای بر دل ماندۀ ما این است که باید «دیلمون» به عنوان نخستین خاستگاه تمدن بشر(به اظهار یونسکو) را در گوشهای از «عمان» که روزگاری جنوبیترین نقطۀ کرمان بوده، پیدا کنیم و تمامی تلاش خود را به کار گیریم تا این افتخار بزرگ جهانی را برای کرمان ثبت و ضبط نماییم، و خدا را که ما در چه اندیشهایم و دوستان در چه خیال.
امروز تمامی همت ما به میدان آمده تا به جهانیان بگوییم ادعای سومریان به عنوان مخترعین خط در جهان را فراموش کنید، زیرا به اظهار پروفسور لمبرگ کارلوفسکی، نیاکان سرافراز ما در حاشیۀ هلیل، سیصدوپنجاه سال قبل از سومریان، به خط دست یافتند و این افتخار بزرگ را برای مردم شایستۀ کرمان بر جای بگذارند.
امروز مرکز کرمانشناسی در پناه 35 سال تلاش شبانهروزی و همراهی و همکاری همۀ ناموران تاریخ و فرهنگ معاصر، همچون استاد باستانیپاریزی، دکتر روحالامینی، هوشنگ مرادیکرمانی، شادروان دعائی و... همراهی استانداران این سالها، به عنوان رئیس شورایعالی مرکز و نیز پشتوانۀ گرانسنگ مردمی، تنها یک قلم، قریب 400 عنوان کتاب در باب فرهنگ و تاریخ کرمان بزرگ انتشار داده که قریب 40 جلد آن به جیرفت و دیگر شهرستانهای جنوبی اختصاص دارد. همۀ این تلاشها از آن جهت بود که این همه شکوه و عظمت را در چشمخانۀ جهانیان بنشانیم.
این را هم عرض کنم که اگرچه در دهههای اخیر، تا آنجا که از دست برآمد، حق جیرفت و مناطق جنوبی ادا شد و پیشرفتهای به دست آمده، نشان بارز آن است، اما با مردم جنوب همراهم که در گذرگاه روزگاران، این حق احقاق نشد. از آن روز که اسکندر سربازان و لشکریان نیمهجانش را به جیرفت رساند و با غارت و تاراج این سرزمین، آنها را سیر کرد و به تقویت آنها پرداخت و تا آخرین رشتۀ گیاهان این سرزمین را ریشهکن کرد و به مصرف علیق اسبها رساند، تا آن روز که محمدمظفر میبدی و برخی از حاکمان سلجوقی کرمان زمستانها را در جیرفت و رودبار اطراق میکردند و لنگر میانداختند و کنگر میخوردند، بهندرت جایی خوانده یا شنیدهایم که اینان به جای آنچه خوردند و بردند، خیری برجای گذاشته باشند، مگر عمرولیث صفار که مسجدی بنا کرد و خرابههایش امروز پیداست. البته این را هم عرض کنم که این منطقه که از آن بهعنوان «گنجخانه ارباب بضایع» یاد شده، آنقدر غنی و دارا بوده که احساس کاستی نمیکرده است. با اینهمه و به قول کرمانیها «در دیزی بازه، حیای گربه کجا رفته؟»
باری، اولین مرتبهای که جیرفت را دیدم حدود سالهای 1350 و شاید هم قبل از آن بود که به عنوان مربی بهداشت و برای اطلاعرسانی از واکسیناسیون عمومی به جیرفت، و از آنجا به کهنوج رفتم، جیرفت، اندک رنگ و روئی داشت و کافۀ خدابیامرز صدفی، امکان تغذیۀ گرم را فراهم میکرد، اما کهنوج هیچ اثری از آبادی نداشت، حتی راه آن محصول رفت و آمد کامیونهای ترهبار بود که دو خط موازی به نام جاده را ارائه میکرد. دهۀ ۶۰ هم که توفیق خدمتگزاری مردم جیرفت در مقام فرماندار را داشتم، شاهد بودم که برغم آنهمه غنای طبیعی و ارزشهای تاریخی، تنگناهای مختلفی دامان این دیار را گرفته بود.
اکنون جیرفت و مناطق جنوب، میروند تا در قالب «استان کرمان جنوبی» ولاغیر، با داشتن اعتبارات استانی، گامهای بلندتری بردارند و آرزوی دیرین خود را محقق سازند. همینجا میخواهم از مردم شریف و بزرگوار جیرفت تقاضا کنم که به هیچ نام جز «استان کرمان جنوبی» تن ندهند و آن را گناهی بزرگ بدانند، زیرا در غیر اینصورت و گزینش عنوانهای دیگری که نام کرمان عزیز و بزرگ را به فراموشی بسپارد و یا حتی کمرنگ کند، قابل اغماض نخواهد بود.
از یاد نبریم که چه کسانی برای معرفی تاریخ جنوب تلاش کردند، مبادا اینکه با حذف نام کرمان، تن باستانیها در گور بلرزد و «ژان اوبن» مستشرق معروف فرانسوی ماتم بگیرد که گفت» «هر که تاریخ کرمان را به درستی بخواند، مانند آن است که تاریخ همۀ جهان را خوانده باشد». رابطۀ کرمان و جیرفت، در طول هزاران سال، محکم و استوار مانده و از این پس چنین خواهد بود، این پیوند ناگسستنی است. «با شیر اندرون شد و با جان به در رود».
اکنون یاران و دلبستگان جیرفت و جنوب، با دل و دیدهای به اشک نشسته، او را بدرقه میکنند و با ریختن آبی به راهش، عزت افزون این دیار همیشه عزیز را آرزو دارند.
در پایان، از همآ نمایندگان عزیز و بزرگواری که با اقدام اخیر، دم از استقلال و جدایی سرزمینشان زده و علم «استان شدن» را برافراشتهاند، تقاضا میکنم دست از این آتشبازی بردارند و کاری نکنند که با پیروی سایر نمایندگان، از آن همه تاریخ با عظمت و بشکوه کرمان، تنها میدان ارگ و بازار و مجموعۀ گنجعلیخان برجای ماند و دلبستگان تاریخ و فرهنگ این دیار اشکریزان بگویند: تاریخ ما که رفت چه خاکی بسر کنیم؟!
نظر خود را بنویسید