اسما پورزنگیآبادی: هفتههای اخیر، بیش از همیشه، باستانشناسان روی خط اخبار بودهاند. شروع ماجرا از پخش ویدئویی قدیمی از اسماعیل یغمایی بود که او را در کنار محوطۀ باستانی ارگان (یادگاری از دوران عیلامی) و در حال گریستنی دردناک نشان میداد، بابت تخریبی که در این محوطه صورت گرفته بود.
در ادامه، از مجلس، خبر پیگیری طرح بحث برانگیز «استفاده بهینه از اشیاء باستانی و گنجها» آمد که با واکنش اعتراضی گستردهای از سوی باستانشناسان همراه شد.
همین ماجراها بهانۀ گفتوگویی شد که با رضا ریاحیان انجام دادم. او دکترای باستانشناسی دارد و سال گذشته، بهعنوان پژوهشگر برتر دستگاههای اجرایی استان انتخاب شد. در این گفتوگو کوشیدم تا ضمن معرفی حرفه و دانش باستانشناسی، اهمیت آنچه باستانشناسان انجام میدهند را یادآور شوم. صحبت به تجربیات دکتر ریاحیان هم کشیده شد؛ او که میگوید باستانشناسی عشق و لذت زندگیاش است.
نمیشود از باستانشناسی و کاوش گفت و از کنارصندل نگفت. چکیدهای از این گفتوگو را در ادامه میخوانید. متن کامل در پایگاه خبری فردایکرمان به نشانی fardayekerman.ir در دسترس است.
*با وجود اهمیتی که باستانشناسی دارد، چرا عملیات کاوش در استان و کشور ما به اندازۀ کافی انجام نمیشود؟
این موضوع دلایل گوناگونی دارد. ما قانونی در باستانشناسی داریم که میگوید: «با کمترین داده بیشترین اطلاعات را به دست بیاور». اینکه تعداد بسیار زیادی تپه و محوطۀ باستانی در استان داریم، مجوزی نیست که ما به همین نسبت فعالیت داشته باشیم چرا که طبق قانون، ابتدا باید بررسی سطحی انجام داد و براساس یافتهها درکی از فضا پیدا کرد، آنچه حاصل شده را به خوبی مستندسازی و تحلیل کرد و سپس، بر سر فرضیات بزرگتر، کاوش انجام داد. در کاوش هم ابتدا باید گمانهزنی کرد؛ یعنی مثلا 10 گمانه با عمق یک متر حفر کرد، اگر دادۀ موردنیاز حاصل نشد، با کاوش لایهنگاری کار ادامه پیدا کند؛ به این شیوه که مثلا از راس تپۀ باستانی تا خاک اولیهای که انسانها بر روی آن زندگی میکردند، بهصورت پلهای کاوش شود. اگر باز هم اطلاعات به دست نیامد، کاوش گسترده صورت گیرد. عدهای این قانون را رعایت میکنند و برخی نه. موضوع دیگری که خیلی مهم است اینکه اگر امروز یک میلیارد هزینه کردیم و هزار شیء شاخص به دست آوردیم، باید هزار میلیارد هزینه کنیم و آن را نگهداری کنیم چرا که این شیء مثلا سفالی که در میان تودههای خاک بوده، با گذشت هزاران سال، با اطراف خود سازگاری پیدا کرده و خاکی که به آن چسبیده دیگر باعث تخریب آن نمیشود ولی وقتی شیء از خاک بیرون میآید، هوا و رطوبت بیرون از محوطۀ باستانی آن را تخریب میکند. بنابراین، بهترین فضا و مخزن امن برای اشیای باستانی همان تپههای باستانی هستند. روش باستانشناسی علمی این است که برای نسل آیندۀ 200 سال دیگر هم باید محوطۀ باستانی باقی بگذاریم چون روز به روز علم دارد پیشرفت میکند. خاک حفاریهایی که دهۀ 50 در شوش انجام شده، دور ریخته شده ولی امروز علم پیشرفت کرده و میگوید که داخل این خاک، دانهها و گردههای گیاهی وجود دارد و میتوان آن را آسیاب و بررسی کرد تا اطلاعات بیشتر به دست آید. شاید 50 سال دیگر، علم آنقدر پیشرفت کند که از این خاک اطلاعاتی خیلی بیشتر بتوان یافت. بنابراین، نباید همۀ تپهها و محوطهها را در سطح گسترده کاوش کرد.
*یکی از کارهای باستانشناسان این است که گورها را کاوش میکنند. در قبرها به دنبال چه میگردید؟
قبرها در چند زمینه به ما اطلاعات میدهند که مهمترین آن، شناخت از آداب و سنن مردمان است. در دوران ما، وقتی کسی را دفن میکنیم، شیوۀ تدفین و مراسمی که اجرا میشود، برگرفته از فرهنگ شفاهی و رفتار اجتماعی ماست. باستانشناسان هم وقت حفاری گورستان از افکار، عقاید و فرهنگ شفاهی گذشتگان اطلاعات کسب میکنند؛ همانطور که الان فردی فوت میکند، مُهر کربلا با او در قبر میگذاریم، آن زمان، شاخصترین و بهترین اشیا را با مردگان دفن میکردند.
*منظورتان چه دورانی است؟
از دورۀ روستانشینی که شش هزار سال پیش بوده این سبک تدفین رواج داشته است. مثلا اگر فرد جنگجو بوده شمشیرش را با او دفن میکردند. اشیایی که از قبرها به دست میآوریم کمتر از منازل مسکونی به دست میآیند. همین الان، ما در خانهها وسایل معمولی را استفاده میکنیم ولی اشیای شاخصی هم داریم که در کمد و گنجینه نگه میداریم. آن زمان، این کمد، قبر فرد بوده که نشان میداده او از لحاظ اجتماعی چه جایگاهی داشته است. قبرها علاوه بر اینکه نحوۀ تدفین و باورها و سنتها را نشان میدهد شاخصترین دادههای فرهنگی را هم به دست میدهند. سکه و مهر و شمشیر و خنجر و ... را اغلب در قبرها پیدا میکنیم که هم شناخت کارکردی به ما میدهند و هم اشیای شاخص موزهای هستند.
*اما به نظر من باز کردن قبرها و دیدن اسکلت و اشیای مُردههای قرنها پیش، خیلی حس بدی دارد.
گفتید اسکلت؛ این را بگویم که علم باستانشناسی با پیشرفتی که داشته، به اینجا رسیده که استخوانباستانشناس با بررسی اسکلت، مرد یا زن بودن مُرده را تشخیص میدهد و از طریق دیانای چهرهها را حتی بازسازی میکنند و یا انواع بیماریها را شناسایی میکنند.
*در ایران هم این کارها انجام میشود؟
شاید شروع شده باشد ولی در کشورهای اروپایی این کارها حتما انجام میشود. این یافتهها به علوم ژنتیک و پزشکی خیلی کمک میکند. قبرباستانی یک بهشت برای هر باستانشناس است و اینکه باستانشناس به قبری بربخورد که اسکلت آن سالم باشد و انواع مختلف اشیا و در ظروف آن، گندم و جو و موادخوراکی باشد؛ خیلی ایدهآل است.
*حدس میزنم مهمترین پروژهای که بهعنوان باستانشناس در آن حضور داشتید، کنارصندل بوده است.
بله.
*چرا؟ بهخاطر حضور دکتر مجیدزاده و نظریهاش یا بهخاطر اشیایی که از این تپۀ باستانی به دست آمد؟
دکتر مجیدزاده اولین فردی هستند که از تمدن گمشدۀ «اَرَت» نام برده است که در ابتدا گفته بودند احتمالا جایی در کرمان است اما وقتی اشیاء جیرفت پیدا شد، نظریۀ ایشان تقویت شد که ارت در جیرفت است. یکی از ویژگیهای شاخص کنارصندل این است که براساس المانهای شهری، مسکونی و دادههای فرهنگی یک شهر کامل است. قبرستان، حکومتنشین، معبد و منطقۀ صنعتی و جایی دارد که خط را از آن به دست آوردیم و حتی مرکز بایگانی نوشتهها را نیز پیدا کردیم. این تپۀ باستانی بیشترین شناخت از دوران شهرنشینی ایران و جنوبشرق را میدهد. بنابراین، علاوه براینکه شخص مجیدزاده و نظریۀ ایشان مهم است، خود کنارصندل هم خیلی حائز اهمیت است. همچنین، در جریان کاوشهای کنارصندل، برای اولین بار بود که در ایران هیات بینالمللی داشتیم که سرپرست آن یک ایرانی بود. پیش از آن، یا خارجیها و ایرانیها سرپرستی مستقل را داشتند و یا اینکه باستانشناس خارجی سرپرست کل گروه از جمله ایرانیها بود. حضور دکتر مجیدزاده در راس هیات کاوشها بسیار ارزشمند بود. هرکدام از باستانشناسان یک روش کاوش و حفاری و سبک ویژۀ خود را دارند. من از افتخاراتم این است که سبک دکتر مجیدزاده را یاد گرفتم.
*خود ایشان هم این را تایید میکنند که شما سبکشان را یاد گرفتید؟
اگر تایید نمیکردند، هفت سال با ایشان در کنارصندل کار نمیکردم. وقتی در این هیات مشغول شدم تازه لیسانس گرفته بودم و سالهای آخر فعالیت در کنارصندل، آقای دکتر مجیدزاده، گزارشهای کاوش را به اسم خود من چاپ میکردند. اگر به مجموعه گزارشات پنج فصل کنارصندل که پژوهشگاه میراثفرهنگی چاپ کرده مراجعه کنید؛ در برش 9 و 11 که در کاوشهای آن حضور داشتم، کنار گزارش، اسم من را نوشتهاند. ایشان علاوه بر اینکه روش علمی کاوش را به ما یاد میدادند، شب که به اقامتگاه میرفتیم، میگفتند هرکدام باید آنچه انجام دادهایم را برای دیگران در قالب سخنرانی ارائه کنیم و بدین شکل، فنبیان و نحوۀ گزارش دادن را به ما آموزش دادند.
*آقای دکتر مجیدزاده الان کجا هستند؟
در فرانسه زندگی میکنند و بنده هنوز هم با ایشان ارتباط دارم.
*دربارۀ جیرفت چه میگویند؟
متاسفانه به دلیل حواشی متعددی که پیش آمد، کاوشهای جیرفت متوقف شد ولی ایشان از جیرفت پا پس نکشیده است. در این چند سالی که کاوش تعطیل شد، دکتر مجیدزاده، یافتههای فصلهایی که کاوش شده بود را تبدیل به کتاب کرد. الان هم به دلیل کهولت سن نمیتوانند حضور داشته باشند و دکتر سجادی را به عنوان کاوشگر معرفی کردهاند. در حال حاضر، دلیل اصلی عدم ازسرگیری کاوشهای جیرفت، نبود اعتبار است.
* در ارتباطات تلفنی که دارید، آخرین اظهارنظری که ایشان دربارۀ جیرفت داشتند چه بوده است؟
ایشان دلتنگ جیرفت هستند. دکتر مجیدزاده هنوز و همچنان در حال کار و مطالعه بر روی کنارصندل و نظریهای که ارائه کردند هستند و به اینجا رسیدهاند که اگر اینجا تمدن ارت نیست، احتمالا مرهشی باشد.
*خیلی حیف است که کاوشهای کنارصندل تعطیل شدهاند؟
خیلی خیلی حیف است.
*اما شما پیشتر گفتوگو اعلام کردید که مخزن امن برای اشیای باستانی همان تپهها هستند و بهتر است کاوش گسترده انجام نشود.
در جیرفت شاید 100 تپه شبیه کنارصندل داشته باشیم. من میگویم همه را کاوش نکنیم ولی کاوشهای کنارصندل که مهم است را همچنان ادامه دهیم.
*چند فصل برای تکمیل کاوشهای کنارصندل نیاز است؟
شاید صد فصل دیگر! اگر محوطۀ کنارصندل که حدود دو کیلومتر در سه کیلومتر است را مثل یک کاغذ آچهار درنظر بگیرید، شش فصلی را که دکتر مجیدزاده کار کرده، انگار شش نقطه در این صفحه گذاشته شده است؛ حالا اگر بخواهیم کل صفحه را نقطه بگذاریم چهقدر کار باقی مانده است؟ چرا میگویم کاوشها باید ادامه یابد؟ یکی برای اینکه سرنوشت نظریهای که دکتر مجیدزاده اعلام کردهاند را مشخص کنیم؛ اینکه جیرفت یکی از خاستگاههای تمدن بشری است. برای ذکر دلیل بعدی، این نکته را یادآور میشوم که ما ادوار مختلف تاریخی ـ فرهنگی داریم: پارینهسنگی، نوسنگی، مسسنگی، مفرغ، عصر آهن، مادها، هخامنشیان، اشکانیان، ساسانیان و قرون اسلامی. متاسفانه شناخت ما از کل استان کرمان فقط از دورۀ مفرغ و شهرنشینی و دورۀ مسسنگی است که تپه یحیی و تل ابلیس را شامل میشود. از دوران هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان هیچ اطلاعی نداریم. از پارینهسنگی کرمان چیزی نمیدانیم. از نوسنگی اخیرا کاوشهایی که دکتر سلیمانی در تپۀ گاوکشی انجام داده، شناختی به ما داده است. برخی از دوستان به شوخی به من میگویند که: از عصر حجر تا قجر کار میکنی. باستانشناسان معمولا روی دورۀ خاصی کار میکنند اما من از آنجا که در باستانشناسی کرمان خیلی کم کار شده، از عصر حجر یعنی پارینهسنگی تا قاجار را کار میکنم و وقتی مقاله مینویسم یا بررسی باستانشناسی یا کاوش میکنم برایم مهم نیست در چه دورهای است. برایم فقط مهم این است که این خلاء اطلاعاتی دربارۀ کرمان را پر کنم. تا حدی هم موفق شدهام؛ مثلا اگر پنج سال پیش دربارۀ قلعهدختر و قلعهاردشیر در اینترنت جستوجو میکردید، حتی یک مقاله هم نبود ولی از وقتی من آنجا کار کردم؛ تاکنون پنج مقاله منتشر شده است.
نظر خود را بنویسید